گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

دمی صدبار می‌بینم از آن قامت قیامت‌ها

عجب دارم که صورت بست در مرآت آن صورت

که بتواند کشد با آن نزاکت عکس صورت‌ها

زنم هر لحظه اوراق کتاب دیده را برهم

که جز نقش تو گر جویم بشویم ز اشک حسرت‌ها

ز صهبای شهودش جرعهٔ ساقی کرامت کن

که بر اسرار روشن گردد اسرار کرامت‌ها

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

مولانا

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

[...]

حسین خوارزمی

ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایت‌ها

که دردش عین درمانست و جور او عنایت‌ها

کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش

ز فرعونی چه می‌جویی سریر ملک و رایت‌ها

خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان

[...]

صائب تبریزی

ز سختی‌های عالم قانعان را هست لذت‌ها

هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت‌ها

شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن

که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمت‌ها

به چشم هر که از نور بصیرت بهره‌ای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی