گنجور

 
حکیم سبزواری

ای نرگست سحر آفرین لعلت شکرخا آمده

مو عنبرین رو یاسمین زلفت سمن سا آمده

بسته بخونریزی کمر در خانه ای زین جلوه گر

یا معشر الناس الحذر ترکی بیغما آمده

کاکل بدوش آویخته زلف مسلسل ریخته

در شهر شور آمیخته کآشوب دلها آمده

ای آفتاب خاوری رشک بتان آذری

دیگر چو تو از مادری کمتر بدنیا آمده

مه پیش رویش منفعل سرو از قد او پابگل

برهمزن صد ملک دل زان چشم شهلا آمده

اسرار بی برگ نوا تا بیند آن نور خدا

موسی صفت مست لقا دیدار جویا آمده

 
 
 
مولانا

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده

سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده

خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده

صد عقل و جان اندر پیش بی‌دست و بی‌پا آمده

آمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلب

[...]

حسین خوارزمی

ای همچو جان سوی بدن ناگه بر ما آمده

جانها فدای جان تو ای جان تنها آمده

اندر دیار جان من تا تو چه غارتها کنی

چون برده بودی عقل و دل وز بهر یغما آمده

ترکان کافرکیش تو پیوسته با تیر و کمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه