گنجور

 
حکیم سبزواری

از بهترین سلالهٔ آدم توئی بهین

بر مهترین کلالهٔ حوا توئی مهین

در خاتم رسالتی ای ختم انبیا

همچو نگین به خاتم و چون نقش درنگین

تو بَدرِ ازهری و همه انبیا سُها

تو مهر انوری و نجومند مرسلین

بحر است علم و طفل دبستانت ار بود

آن بحر بیکران و پر از لؤلؤ ثمین

پیشت خرد زدانش اگردم زند چنانست

کاید مگس بعرصهٔ عنقا کند طنین

اندر بیان بدیع معانی حکمتت

چون در شکر حلاوت و شهد اندر انگبین

از شوق ذروهٔ تو فلاطون فیلسوف

مست و خراب بوده و چون باده خم نشین

اسرار در جمال و جلال تو فانی است

صل علیک ثم علی آل اجمعین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین

باشد که در وصال تو بینند روی دوست

تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین

ابوسعید ابوالخیر

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین

باشد که در وصال تو بینند روی دوست

تو نیز در میانهٔ ایشان نه‌ای ببین

فرخی سیستانی

ای خانه مبارک و باغ بآفرین

فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین

شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید

مسعود با سعادت و سلطان راستین

تابود بود و از پس این تابود بود

[...]

مسعود سعد سلمان

ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین

مسعود شهریار زمان خسرو زمین

در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای

سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین

بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم

[...]

امیر معزی

آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین

صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین

پیوسته در میانهٔ هر حلقه‌ای دلی

چون خاتمی شده که کبودش بود نگین

گاهی ز تاب زلف به‌ گل بر نهد کمند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه