از بهترین سلالهٔ آدم توئی بهین
بر مهترین کلالهٔ حوا توئی مهین
در خاتم رسالتی ای ختم انبیا
همچو نگین به خاتم و چون نقش درنگین
تو بَدرِ ازهری و همه انبیا سُها
تو مهر انوری و نجومند مرسلین
بحر است علم و طفل دبستانت ار بود
آن بحر بیکران و پر از لؤلؤ ثمین
پیشت خرد زدانش اگردم زند چنانست
کاید مگس بعرصهٔ عنقا کند طنین
اندر بیان بدیع معانی حکمتت
چون در شکر حلاوت و شهد اندر انگبین
از شوق ذروهٔ تو فلاطون فیلسوف
مست و خراب بوده و چون باده خم نشین
اسرار در جمال و جلال تو فانی است
صل علیک ثم علی آل اجمعین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به بیداری و جستجوی حقیقت است. شاعر از مخاطب میخواهد که در برابر فتنهها و چالشها، با امید و اشتیاق به زندگی و جمال الهی رجوع کند. او به تصویرهایی از طبیعت و زندگی اشاره میکند و از دلجویی و زیباییهای الهی سخن میگوید. در درون شعر، سؤالاتی وجود دارد که از وجود و ماهیت حقیقت میپرسد و انسان را به تفکر درباره وجود، زیبایی و عشق دعوت میکند. در نهایت، شاعر میخواهد که مخاطب خود را بشناسد و به عمق وجودش بپردازد.
هوش مصنوعی: تو یکی از بهترین فرزندان آدم هستی و برترین در میان نسل حوا خواهی بود.
هوش مصنوعی: تو در آخرین مرحله پیامبری، مانند نگینی در میان انگشتر و همچون نقش زیبایی بر روی آن هستی.
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی درخشان و زیبا هستی و همه پیامبران مانند ستارههایی هستند که به تو روشنی میبخشند. تو مانند خورشید روشنیدهندهای و پیامآوران مانند ستارهها در آسمان تو به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: علم مانند دریای وسیع و عمیق است و اگر کودک مدرسهای هم داشته باشی، آن علم همچون دریایی پر از مرواریدهای گرانبها خواهد بود.
هوش مصنوعی: من در نزد تو به خاطر دانش و خردم نگرانم، زیرا اینگونه است که مگس در عرصهٔ پرندهٔ افسانهای عنقا باتن صدا درمیآورد.
هوش مصنوعی: در بیان زیبای افکار و دانشت، مانند شیرینی شکر و خوشمزگی عسل در دلسوزی و محبت است.
هوش مصنوعی: از شدت شوق و عشق به تو، حتی فیلسوف بزرگ فلاطون هم به حالتی مست و خراب درآمده و مانند کسی شده که در کنار خمر نشسته است.
هوش مصنوعی: رازها در زیبایی و شکوه تو ناپدید شدهاند، بر تو درود باد و همچنین بر تمام اهل بیتت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.