بر افتی ای فراق از روزگاران
که یاران را جدا کردی ز یاران
بما امروز نگذارندش اغیار
بروز داوری هم دادخواهان
نقاب عنبرین از صبح رخسار
برافکن تا برآید بامدادان
نشاید دم زدن ورنه نبایست
باین سنگین دلی سیمین عذاران
بماکن گوشهٔ چشمی که عمری است
به خاک درگهیم امّیدواران
من ار قلبم قبولم کن که چندی است
شدم هم صحبت کامل عیاران
به فریاد دل ما رس که زیبا است
عدالت گستری از شهریاران
ندیدم حاصلی از کشتهٔ خویش
نچیدم نوگلی در نوبهاران
دل و جان فرش راهت کرده اسرار
که گوئی کیستند این خاکساران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟
چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟
یکی اندر دهان حق زبانست
یکی اندر دهان مرگ دندان
ملک آن یادگار آل دارا
ملک آن قطب دور آل سامان
اگر بیند بگاه کینش ابلیس
ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان
بپای لشکرش ناهید و هرمز
[...]
بدان گردیست آن سیمین زنخدان
بدان خمیدگی زلفین جانان
یکی گوئی که از کافور گوییست
یک گوئی که هست از مشگ چوگان
چه چیزست آن خط مشکین و آن لب
[...]
ز من معزول شد سلطان شیطان
ندارم نیز شیطان را به سلطان
سرم زیرش ندارم، مر مرا چه
اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟
همی دانم که گر فربه شود سگ
[...]
پس آنگه تازیانه زدش چندان
ابر پشت و سرین و سینه و ران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.