گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم سبزواری

ای قامت تو سرو لب جویبار دل

وی طلعت تو صورت باغ و بهار دل

افکنده عقد زلف تو در کار جان گره

در طرهٔ تو تیره شده روزگار دل

گو نگهتی ز گیسوی مشکین او صبا

کز حد گذشت بر سر ره انتظار دل

نی از وصال خرم و نی از فراق خوش

افتادهام بورطهٔ حیرت ز کار دل

دنیا و دین و جان و خرد میدهد بباد

بیچاره آن فلک زده کوشد دچار دل

دیدم برت چو خواری دل عزت رقیب

گشتم ز بیوفائی تو شرمسار دل

خون می خورد دل و همه سرخوش ز جام تو

نبود روا بدور تو اینسان مدار دل

رفت از برو قرار ببزم رقیب کرد

با زلف بی قرار تو این شد قرار دل

این لخت دل به پیش سگش هم نیفکند

دیدی چقدر بود برش اعتبار دل

گفتی که دل بطرهٔ خوبان مده چه سود

اکنون که رفت از کف من اختیار دل

اسرار موج بحر محبت بیفکند

آخر در نگار دل اندر کنار دل

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سوزنی سمرقندی

از من بآزمون چو طلب کرد یار دل

از جان شدم بخدمت و بردم نثار دل

دیدم بزیر حلقه زلفین آن نگار

در بند عاشقی چو دلم صد هزار دل

فرمانگذار دلبر و طاعت نمای من

[...]

ادیب صابر

خرم به روی عشق شود روزگار دل

سودای عشق یار همه روز کار دل

جز روی نیکوان نبود اختیار چشم

جز عشق دلبران نبود اختیار دل

دل را به داغ عشق ملامت مکن که هست

[...]

همام تبریزی

ما می‌رویم داده تو را یادگار دل

نازک بود حکایت دل زینهار دل

خوش دار هفته‌ای دل ما را که سال‌ها

پرورده است مهر تو را در کنار دل

ترسم که در حساب نیارد دل مرا

[...]

حکیم نزاری

ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل

گه در میانِ جانی و گه در کنارِ دل

دل را چه حّدِ آن که به جانی سخن کند

در جست وجویِ وصلِ تو شد جان نثارِ دل

بی رونق از دل است همه کار و بارِ من

[...]

جهان ملک خاتون

رفتی و در غم تو بماندم فگار دل

بازآی تا کنیم به پایت نثار دل

آخر نگاه دار دل خستگان هجر

شاید که آید آخر کارت به کار دل

چون جان به لب رسید ز دست جفای چرخ

[...]