گنجور

 
اسیری لاهیجی

کافر عشقم مسلمان نیستم

بت پرستم اهل ایمان نیستم

رندم و آزاده از خلد و جحیم

در هوای حور و غلمان نیستم

فرد و یکتاام براه عشق یار

همچو زاهد از دورنگان نیستم

حق پرستم نه چو زاهد خودپرست

مؤمنم از بت پرستان نیستم

صوفی صافی ز اوصاف بشر

مرد سالوسی چو شیخان نیستم

بر سریر ملک عرفان و یقین

پادشاهم از گدایان نیستم

مستم و لایعقل از جام وصال

در خمار درد هجران نیستم

نور وحدت بر دل من چون بتافت

نور حقم جنس خلقان نیستم

باده عشقش مرا هشیار ساخت

عشق ورزی را زمستان نیستم

سوز عشق آمد دوای درد ما

عاشقم جویای درمان نیستم

چون اسیری از کمال نیستی

گوید از عامم ز خاصان نیستم

 
sunny dark_mode