ریزد مدام ساقی جانها شراب ناب
در کام جان که مست خرابست در خراب
گوید حریف ماشو و پیوسته باده نوش
نظاره کن جمال دلفروز بی حجاب
نوشیم جامهای پیاپی ز دست دوست
زان باده که نیست خمارش بهیچ باب
در کوی زهد جان مرا چونکه راه نیست
مائیم و بزم عشق و می و مطرب و رباب
زاهد اگر نعیم ابد میکنی طلب
دوری مجو ز شاهد و پیمانه شراب
جان مست شد چنانکه نیامد دگر بهوش
زان بحرهای می که بنوشید بیحساب
هر دو جهان کشید اسیری بجرعه
کو مست تشنه بود و دو عالم شراب ناب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف لحظات شاد و مستی در میخانه میپردازد. ساقی به صورت مکرر شراب ناب را در کام جان میریزد و حریفان را به نوشیدن دعوت میکند. شاعر بر زیبایی بیپرده معشوق تاکید دارد و از زهد و دوری از لذتهای دنیوی انتقاد میکند. او به بزم عشق و شراب اشاره کرده و بر این باور است که در این حالت، دیگر مسائل دنیوی اهمیتی ندارد. شاعر به مستی جانافزا از شراب اشاره میکند که او را به فراموشی میبرد و بیان میکند که هر دو جهان را در پی لذتهای ناب میگذراند. این شعر حس خوشایند و آزادی را در کنار زیبایی عشق و شراب به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ساقی پیوسته شراب خالص و گوارا را به جانها میریزد، زیرا کسی که در حال خراب شدن است، به مستی و حال خوب نیاز دارد.
هوش مصنوعی: دوست میگوید که باید به جای نگرانی و افسردگی، به نوشیدن شراب بپردازی و از زیباییهای دلانگیز زندگی لذت ببری.
هوش مصنوعی: بیایید پی در پی از دست دوست می نوشیم، زیرا آن نوشیدنی هیچ گونه سردرد و نشانه ای از خماری ندارد.
هوش مصنوعی: در مکانهای پرهیزکاری که راهی برای من وجود ندارد، ما فقط با عشق، شراب، نوازنده و ساز به سر میبریم.
هوش مصنوعی: ای زاهد، اگر به دنبال نعمتهای جاودانی هستی، از دوری کردن از زیباییها و لذتهای زندگی غافل نشو. از تماشای معشوق و نوشیدن شراب خودداری نکن.
هوش مصنوعی: روحش چنان سرخوش و مست شده که دیگر به هوش نیامده، از تمام شرابهایی که بیحساب نوشیده است.
هوش مصنوعی: هر دو جهان را با خود به اسیری برد، در حالی که او به خاطر تشنگیاش مانند کسی مست شده بود و دو عالم برایش مانند شراب خالص به نظر میرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.