خوی کردم با جفای عشق تو
باختم جان در وفای عشق تو
جان و دل آمد کمینه ماحضر
عاشقانرا از برای عشق تو
دارد از شاهان فراغت در جهان
هرکه شد از جان گدای عشق تو
گشت پر غوغا و آشوب و فتن
هر دو عالم از صدای عشق تو
ترک عشقت جان به یغما می برد
جان و دل بادا فدای عشق تو
دارد استغنا ز هر برگ و نوا
جان که باشد بی نوای عشق تو
برزبان حال بی صوت و حروف
بوده عالم در ثنای عشق تو
درد عشقت نیست بی درمان ولی
هست جانبازی دوای عشق تو
در جهان جان اسیری را نبود
هیچ مطلوبی ورای عشق تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.