گنجور

 
اسیری لاهیجی

چه نسبت است به روی تو ماه تابان را

به پیش مهر توان گفت ذره کیوان را

نظر بدیده ما گر کنی عیان بینی

ز روی صورت و معنی جمال جانان را

هزار خون بیکی غمزه گر بخواهد ریخت

دهد لبش به شکرخنده جمله تاوان را

به جان کافر و مؤمن خیال زلف و رخش

رقم نگر چو کشیدست کفر و ایمان را

جمال خویش چو می‌خواست تا نظاره کند

ببین چه آینه ساخت نقش انسان را

طبیب بهر مداوای عشق کوشش کرد

ندید درخور این درد هیچ درمان را

اسیریا به جهان باز فتنه برخیزد

اگر شراب ازین سان دهند مستان را