در خمار هجر تا کی جان من
از شراب وصل کن درمان من
برگدای مستمند بی نوا
رحمتی فرمای ای سلطان من
در میان آتش سوزان مسوز
جان ودل را بیش از این جانان من
آتش افتد در درون نه فلک
از فغان سینه سوزان من
سیل ریزد همچو ابر نوبهار
در فراقت دیده گریان من
چند ریزد خون ما تیغ فراق
رونما گر میکنی قربان من
نیست خالی یکدم از درد و غمش
در فراق او اسیری جان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.