درد عشق آمد دوای درد دل
نیست باری جز غمش درخورد دل
من ندیدم در گلستان وجود
هیچ گل خوشبوی تر از ورد دل
هرکه جان و دل ز یاد غیر دوست
می کند خالی بود او مرد دل
جز فغان و ناله دلسوز نیست
در فراق دوست بازآورد دل
می برد نراد جان داو از جهان
چون ببازد مهره های نرد دل
آتشی جان سوز در ملک و ملک
می زند هر لحظه آه سرد دل
رهبر جان اسیری در جهان
نیست ای جان جهان جز درد دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت با خود چون کنم از درد دل
من نیم با این ضعیفی مرد دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.