جان ما مست می عشقست از روز ازل
کی شود کی تا ابد هشیار مست لم یزل
یاد می نارد ز لذات بهشت جاودان
گر بکوی وصل جانان جان ما یابد محل
طالب آن باشد که گر مطلوب ننماید جمال
از طلبکاری ندارد دست تا روز اجل
نیست ما را زندگی بی عشق دلبر یکزمان
ما چو جسم و عشق جانان همچو جانست فی المثل
در پی سود جهانند مردم کوته نظر
تو زیان بین رفت عمر و کم نشد طول امل
گر علوم(حال)خواهی در عمل مردانه باش
کی بعلم من لدن ره میدهندت بی عمل
گر وصال دوست میجوئی ز هستی نیست شو
شیوه رندان همین باشد اسیری لااقل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شیدایی نسبت به محبوب است. شاعر میگوید که از روز ازل در عشق غرق شده و نمیداند چگونه تا ابد از این حال بیرون آید. او به لذتهای بهشت و وصال محبوب اشاره میکند و میگوید که حتی اگر محبوب خودش را نشان ندهد، او همچنان به دنبالش است. زندگی بدون عشق را بیمعنا میداند و عشق را همانند جان میداند. همچنین به نقد مردم میپردازد که فقط به دنیا و سودهای زودگذر میاندیشند و عمرشان را میگذرانند. شاعر تأکید میکند که برای رسیدن به علوم و معارف واقعی، باید عمل کند و اگر به دنبال وصال محبوب است، باید از خودخواهیها و هستی خود بگذرد. در نهایت، به سبک زندگی رندانه اشاره میکند که همیشه در اسیری عشق باقی میماند.
هوش مصنوعی: جان ما از آغاز خلقت غرق عشق است و هیچ وقت هشیار نخواهد شد؛ این حالتی است که تا ابد ادامه دارد.
هوش مصنوعی: یاد باغهای بهشتی و لذتهای آنها در من زنده میشود، اما اگر به وصل محبوب برسم، جان من در آنجا آرام خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی معشوق است، اگر آن معشوق خود را نشان ندهد، دیگر نباید در این جستجو باقی بماند تا زمانی که به سرانجام زندگی برسد.
هوش مصنوعی: زندگی ما بدون عشق محبوب امکانپذیر نیست، چرا که ما همچون جسمی هستیم که روحش عشق است.
هوش مصنوعی: مردم با دید کوتاه خود فقط به سود دنیوی فکر میکنند، در حالی که تو باید به ضررهای خود توجه کنی. عمر انسان در حال گذر است و آرزوها و بلندپروازیهای او کم نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به دانش و معرفت دست پیدا کنی، باید در عمل قوی و مردانه عمل کنی؛ زیرا بدون عمل، علم به تنهایی تو را به جایی نخواهد رساند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال وصال دوست هستی، باید از دنیای مادی خود دل بکنی و به حالتی غیر از بودن در این دنیا تن بدهی. این روش زندگی رندان همین است که حتی اگر اسیر هم باشند، حداقل این حالت را تجربه میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل
باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل
ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو
خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل
در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح
[...]
آفتاب شرق و غرب آن سرور نیکو نهاد
کز جمال روی خوب او بود مه را جمال
خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل
برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل
مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل
بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل
از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل
[...]
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح
وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین
ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل
بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست
پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل
چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.