گنجور

 
اسیری لاهیجی

جان ما مست می عشقست از روز ازل

کی شود کی تا ابد هشیار مست لم یزل

یاد می نارد ز لذات بهشت جاودان

گر بکوی وصل جانان جان ما یابد محل

طالب آن باشد که گر مطلوب ننماید جمال

از طلبکاری ندارد دست تا روز اجل

نیست ما را زندگی بی عشق دلبر یکزمان

ما چو جسم و عشق جانان همچو جانست فی المثل

در پی سود جهانند مردم کوته نظر

تو زیان بین رفت عمر و کم نشد طول امل

گر علوم(حال)خواهی در عمل مردانه باش

کی بعلم من لدن ره میدهندت بی عمل

گر وصال دوست میجوئی ز هستی نیست شو

شیوه رندان همین باشد اسیری لااقل

 
 
 
قطران تبریزی

ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل

باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل

ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو

خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل

در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح

[...]

سوزنی سمرقندی

خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل

برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل

مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل

بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل

از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل

[...]

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
انوری

خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب

فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بی‌خلل

ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح

وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

جمال‌الدین عبدالرزاق

آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین

ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل

بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست

پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل

چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه