گنجور

 
اسیری لاهیجی

راه عاشق نیست ای زاهد غلط

رهبر او بس بود عشق فقط

عین لطف است هرچه بر ما می رود

گر نماید پیش تو عین سخط

هست هستی محض خیر و شر عدم

این سخن عین صوابست نه غلط

گر بود ز افراط و تفریطت کنار

یافتی بی شک دلا حد وسط

هرچه بینی نیک دان در ذات خود

بد نه بیند هرکه بیند زین نمط

راست باشد نقطه لیکن دایره

کج نماید چون بهم آمد نقط

هان اسیری در بحر طبع تو

هست بی مانند نشماری سقط