از غم عشق تو ما را نیست یکساعت خلاص
عامی عشق است زاهد او چه داند حال خاص
عاشقان دانند ذوق عشق او نه زاهدان
رو مجو ای دل خواص زر خالص از رصاص
عشق بازان دیده اند خاصیت صبر و رضا
جز خواص عاشقان دیگر که داند این خواص؟
خون ما می ریزد و باکی ندارد گوئیا
نیست اندر دین عشقش خون عاشق را قصاص
حسن او از روی خوبان دلربائی می کند
با جمالش هست گوئی دلبری را اختصاص
علم اوادنی ندادند عام کالانعام را
واقف سر ولایت نیست جز خاص الخواص
تا نگردد مهر روی نوربخش او عیان
کی ازین قید اسیری جان ما یابد خلاص
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به درگاه تو واله هم عوام و هم خواص
گشته با تشریف گرد بارگاهت عام و خاص
در نفس از لاف مهرت صبح ابیض را اثر
در کف از خاک درت کبریت احمر را خواص
لطف عامت را نه فرقی در میان نیک و بد
[...]
با مشکباز امردی شب تا سحر گفتم خواص
گر روی بر آسمان از من نخواهی شد خلاص
وقتی ار رحم آورد جلاد بر بیچارهای
بر دو کس رحم آورد پروردگار از لطف خاص
هم بر آن رحم آورد کز کشتنش بخشد امان
هم بر این رحم آورد کز دوزخش سازد خلاص
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.