گنجور

 
اسیری لاهیجی

ای دل به کوی نیستی چون خاک پست و خوار باش

با دشمن و با دوستان یکسر گل بی‌خار باش

گر عاشقی یکرنگ شو، از نام و شهرت درگذر

در عشق ثابت کن قدم، جویای ننگ و عار باش

بگذار حظ نفس را، رو پاکبازی پیشه کن

شو مونس یاد خدا، فارغ ز خلد و نار باش

در راه جست و جوی او سر بر خط فرمان بنه

یکدم میاسا در طلب، سرگشته چون پرگار باش

از فکر دنیا و ز دین در راه عشقش درگذر

ز اغیار دل را پاک کن، جویای وصل یار باش

خواهی برآیی بر فلک، گردی مجرد چون ملک

ترسا صفت در دیر دین‌، رو طالب زنار باش

هستی و پندار خودی، کن غرقه در بحر فنا

در کوی عشق و بیخودی از ما و من بیزار باش

گر عاشق دل زنده‌ای‌، معشوق را جوینده‌ای

گفتار را یک‌سو فکن‌، اندر پی کردار باش

از دست جور رهزنان بگزین کرانه زین میان

شو چو اسیری در امان‌، با یار یار غار باش