ای دل براه عشق ز کونین در گذر
گر زانک عاشقی ز سر جان و سرگذر
خواهی ببزمگاه وصالت دهند راه
از جان و دل ز جمله جهان پیشتر گذر
مردانه گر براه طریقت قدم نهی
ز امید باغ جنت و بیم سقرگذر
با عقل کی بمنزل وصلش توان رسید
شو مست جام عشق و ز ره بیخبر گذر
داری هوس که شاهد جان رو نمایدت
بیخود بکوی میکده کن یک سحر گذر
جانم نیاورد بنظر مهر و ماه را
تا روی جان فزای ترا دید در گذر
باید که ره بسر اسیری بری چو ما
اول قدم برو ز سرجاه و زر گذر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.