ای دل دیوانه تاکی بیخودیها کردنت
برسرم پیوسته طعن نیک و بد آوردنت
چند خواهی دست و پا زد رو رضا ده با قضا
تا بکی باشد غم بیهوده آخر خوردنت
این چه جهل است عاقبت اندیشه کن ای بی خبر
خلق راضی کردن و حق را ز خود آزردنت
گر نرفتی بر صراط المستقیم ای بی طریق
در طریق آخر کجا شد این طریق اسپردنت
گر براه فقر خواهی رفت سوی حضرتش
زاد این ره عجز و مسکینی بباید بردنت
گر رسد نفعی بدرویشان مسلم باشدت
نیکنامی را بساطی در جهان گستردنت
گر همی خواهی وصالش ای اسیری بایدت
دل زیاد غیر او پیوسته خالی کردنت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پسر در ضبط آنچت هست جهدی مینمای
تا زهر چ آن نیست اندوهی نباید خوردنت
لیکن ار ضبط از ره امساک خواهی کردنش
خون نام و ننگ تو زانپس بود در گردنت
بشنو از من تا نمایم در معاشت راه راست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.