عهد کردم که بجز حرف غم عشق نگویم
یا رهی جز طلبت با قدم صدق نپویم
هر چه جز نقش تو زآئینه خاطر بزدایم
هر چه جز یاد تو از لوح دل و دیده بشویم
باده بر پاک دلان صلا خسرو دوران
بگذر ای محتسب و سنگ میکفن بسبویم
از غم عارض جان پرورت از ناله چو نالم
بی خم زلف دلاویز تو از مویه چو مویم
گفته بودی که گلو تر کنمت زآب بلارک
تیغ برکش که رسیده زعطش جان بگلویم
تا که دور است زچشمان تو آن سرو چمانم
چه تمتع که بود سرو چمن بر لب جویم
بشب هجر بخوانم همه جا قصه از آن مو
تا همه خلق بدانند که آشفته اویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر عهد کرده که جز غم عشق و عشق معشوق خود صحبت نکند. او تصمیم گرفته که هر چیزی که غیر از یاد محبوبش باشد را از خود پاک کند. شاعر در وصف حال و هوای خود از درد و غم عشق میگوید و از شراب و خوشیهای زندگی به خاطر غم معشوق خود میگذرد. او به عشق خود اشاره میکند و از آن ناراحتی و عذاب ناشی از دوریاش از محبوبش سخن میگوید و در دلش داستان عشق و هجران را روایت میکند، به طوری که همه بدانند او چقدر دلتنگ و آشفته است.
هوش مصنوعی: من قول دادم که جز به یاد عشق غمگین صحبت نکنم و همچنین جز در جستجوی تو، با نیت خالص راه دیگری نروم.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که جز تصویر تو در خاطر دارم حذف میکنم و هر یاد و نشانی که جز تو در قلب و چشمم است را پاک میکنم.
هوش مصنوعی: ای نگهبان، بگذار که شراب بر دلهای پاک بگذرد، چون خسرو بر دوران. به من سنگیندل، به زخم میکدهام، میکاسهام را بگذارید.
هوش مصنوعی: از شدت اندوه صورت زیبا و محبوبت، زمانی که ناله میزنم، هیچ سرگرمی یا زینتی برای من نیست. حتی وقتی که به ماتم مینشینم و میگریم، باز هم جز این اندوه در وجودم حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: گفته بودی که برایم تلطیف و راحتی ایجاد کنی، اما حالا زمان آن رسیده که با نیروی خود برای رفع تشنگی جانم اقدام کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن سرو زیبا از چشمان تو دور است، من چه لذتی میتوانم ببرم وقتی که آن سرو چمن را در کنار جوی آب میبینم.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، هر جا که بروم، قصه آن مو را روایت میکنم تا همه بفهمند که چقدر بیقرار و مضطرب هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
[...]
بی تو در کنج غم ای پشت به خویش ای به تو رویم
گاهی از غم بخروشم گهی از درد بمویم
بارها با دل غمگین که به جان غم همه زویم
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم
هر دم از یاد تو با چشم جدا گریم و مویم
که به سروقت تو چشمیست جدا هر سر مویم
اشک رنگین نه به خود میرود از دیده به رویم
سجده بر روی بتی دارم و خون است وضویم
به چه سوگند خورم کز تو سر خویش ندارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.