گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

عهد کردم که بجز حرف غم عشق نگویم

یا رهی جز طلبت با قدم صدق نپویم

هر چه جز نقش تو زآئینه خاطر بزدایم

هر چه جز یاد تو از لوح دل و دیده بشویم

باده بر پاک دلان صلا خسرو دوران

بگذر ای محتسب و سنگ میکفن بسبویم

از غم عارض جان پرورت از ناله چو نالم

بی خم زلف دلاویز تو از مویه چو مویم

گفته بودی که گلو تر کنمت زآب بلارک

تیغ برکش که رسیده زعطش جان بگلویم

تا که دور است زچشمان تو آن سرو چمانم

چه تمتع که بود سرو چمن بر لب جویم

بشب هجر بخوانم همه جا قصه از آن مو

تا همه خلق بدانند که آشفته اویم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم

بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم

ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم

چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم

تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم

[...]

یغمای جندقی

بی تو در کنج غم ای پشت به خویش ای به تو رویم

گاهی از غم بخروشم گهی از درد بمویم

بارها با دل غمگین که به جان غم همه زویم

گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم

نیر تبریزی

هر دم از یاد تو با چشم جدا گریم و مویم

که به سروقت تو چشمی‌ست جدا هر سر مویم

اشک رنگین نه به خود می‌رود از دیده به رویم

سجده بر روی بتی دارم و خون است وضویم

به چه سوگند خورم کز تو سر خویش ندارم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نیر تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه