گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مطرب نوا بپرده عشاق ساز کرد

کاز شور در عراق هوای حجاز کرد

برگشته از حجاز سوی میکده بسر

زاهد سوی حقیقت میل از مجاز کرد

حل گشت بر حکیم معما زگفتی

لعل شکرفشان بتکلم چو باز کرد

عاشق بخواب نیست در چشم اگر به بست

کز بهر دید غیر بخود در فراز کرد

پیشی زهم گرفته بقربانگه این و آن

کز خون رقم بچهره چو خط جواز کرد

برخاسته بپیش قدت با نیاز وعجز

بر شاهدان باغ اگر سرو ناز کرد

کوته نظر مخوانش چون زاهدان شهر

کاشفته صرف زلف تو عمر دراز کرد

شیخ ار رود بطوف حرم رند پاکباز

رو بر در حریم علی با نیاز کرد

زاهد نبرده سجده بخاک در مغان

او را بشرع عشق نگوئی نماز کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد

بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد

امیر معزی

آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد

یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد

زلف جو سام بر دل مسکین من فکند

تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد

بی‌خواب کرد چشم دلم در فراق خویش

[...]

فلکی شروانی

تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد

صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد

عطار

تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد

دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد

دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد

از جان بشست دست و به جانان دراز کرد

فریاد برکشید چو مست از شراب عشق

[...]

اوحدی

ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد

دل را لبش ز تنگ شکر بی‌نیاز کرد

کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر

چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد

ای دلبری که عارض چون آفتاب تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه