برفکن از بدن دلا زرق سیه پلاس را
آینه شو که تا بری لذت انعکاس را
زاهد و میگسار را نیک شناخت پیر ما
شیخ زمانه گو بنه کسوت التباس را
قامت تو کجا سزد خلعت اتحاد را
تا نکنی زتن برون عاریتی لباس را
نیست قیاس و وهم را راه بعشق سرمدی
گو بحکیم بشکند آینه قیاس را
ساقی میکشان بده مرهم قلب خستگان
تا که زکیمیای می زر کنم این نحاس را
پنج حواس وقف شد بر لب و چشم و زلف و خط
جادوی خمسه کزفسون پنج کند حواس را
رایض مدح شاه را توسن طبع رام شد
تا چو فرس بزین کشم حکمت بوفراس را
آشفته بر فلک پای گذاری از شرف
بوسه زنی بخاک اگر شاه فلک اساس را
ساقی بزم لم یزل مظهر شاهد ازل
دست خدا که بر درش ره نبود هراس را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.