گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بمسجد رخنه ای بگشای ای زاهد زمیخانه

که از نورش کنی چون طور روشن صحن کاشانه

در آن موقف که ساقی ساغر توحید میبخشد

توهم جامی بزن کز خویش خواهی گشت بیگانه

زبان عقل و سود عشق بر مستان بود واضح

تو هم بهر زیان و سود عاقل باش و فرزانه

زهی بزمی که روشن گشته از نور مه ساقی

که شمع خاوری در پیش شمع اوست پروانه

بود تا سر سودای بتان اندر سویدایم

بگوش من نخواهد رفت ناصح پند دانانه

بیا از خانقه بیرون بهل افسانه و افسون

که جز پیر مغان دیگر ندیدم مرد و مردانه

بخم بنشین چو می تا صاف گردد درد عقل تو

فلاطون کسب حکمت کرد از مستان دیوانه

به جز شور علی آشفته نبود در دماغ من

مرا از کاسه سر عشق تا بگشود دندانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه

زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه

اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند

که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه

چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید

[...]

مولانا

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه

دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او

کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه

هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بی‌چون

[...]

سعدی

شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه

ز عشرت می‌پرستان را، منور بود کاشانه

ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل

که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه

چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس

[...]

حکیم نزاری

گران‌جانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه

چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه

به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی

اگر روزی دهندت ره درون بارِ می‌خانه

تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه

پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟

بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم

که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه

مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه