چه خوش روزی بود روز جدایی
اگر با وی نباشد بی وفایی
اگر چه تلخ باشد فرقت یار
درو شیرین بود امید دیدار
خوشست اندوه تنهایی کشیدن
اگر باشد امید یار دیدن
وصال دوست را آهوست بسیار
عتاب و خشم و ناز و جنگ و آزار
بتر آهو به عشق اندر، ملالست
یکی میوه که شاخ او وصالت
فراق دوست سر تا سر امیدست
ز روز خرمی دل را نویدست
دلم هرگه که بی صبری سگالد
ز تنهایی و بی یاری بنالد
همی گویم دلا گر رنج یابی
روا باشد که روزی گنج یابی
چو دیماه فراق ما سرآید
بهار وصلت و شادی درآید
چه باشد گر خوری یک سال تیمار
چو بینی دوست را یک لحظه دیدار
اگر یک روز با دلبر خوری نوش
کنی اندوه صد ساله فراموش
نیی ای دل تو کم از باغبانی
نه مهر تو کمست از گلستانی
نیینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد
به روز و شب بود بی صبر و بی خواب
گهی پیراید او را گه دهد آب
گهی از بهر او خوابش رمیده
گهی خارش به دست اندر خلیده
به امید آن همه تیمار بیند
که تا روزی برو گل بار بیند
نبینی آنکه دارد بلبلی را
که از بانگش طرب خیزد دلی را
دهد او را شب و روز آب و دانه
کند از عود و عاجش ساز خانه
بدو باشد همیشه خرم و گش
بدان امید کاو بانگی کند خوش
نبینی آنکه در دریا نشیند
چه مایه زو نهیب و رنج بیند
همیشه بی خور و بی خواب باشد
میان موج و باد و آب باشد
نه با این ایمنی بیند نه با آن
گهی از خواسته ترسد گه از جان
به امید آن همه دریا گذارد
که تا سودی بیابد زانچه دارد
نبینی آنکه جوهر جوید از کان
به کان در، آزماید رنج چندان
نه شب خسپد نه روز آرام گیرد
نه روزی رنج او انجام گیرد
همیشه سنگ و آهن بار دارد
همیشه کوه کندن کار دارد
به امید آن همه آزار یابد
که شاید گوهری شهوار یابد
اگر کار جهان امید و آزست
همه کس را بدین هر دو نیازست
همیشه تا برآید ماه و خورشید
مرا باشد به مهرت آز و امید
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند به سرو بوستانی
نه شاخش خشک گردد گاه گرما
نه برگش زرد گردد گاه سرما
همیشه سبز و نغز و آبدارست
تو پنداری که هر روزش بهارست
ترا در دل درخت مهربانی
به چه ماند بر اشجار خزانی
برهنه گشته و بی بار مانده
گل و برگش برفته خار مانده
همی دارم امید روزگاری
که باز آید ز مهرش نوبهاری
وفا باشد خجسته برگ و بارش
گل صد برگ باشد خشک خارش
سه چندان کز منست امیدواری
ز تو بینم همی نومیدواری
منم چون شاخ تشنه در بهاران
توی همچون هوا با ابر باران
منم درویش با رنج و بلا جفت
توی قارون بی بخشایش و زفت
همی گریم به درد و زین بتر نیست
که جز گریه مرا کار دگر نیست
چه بیچاره بود آن سوکواری
که جز گریه ندارد هیچ کاری
چو بیمارم که در زاری و سستی
نبرّد جانش امید از درستی
چنان مرد غریبم در جهان خوار
به یاد زادبوم خویش بیمار
نشسته چون غریبان بر سر راه
همی پرسم ز حالت گاه و بی گاه
مرا گویند زو امید بَردار
که نومیدی امیدت ناورد بار
همی گویم به پاسخ تا به جاوید
به امیدم به امیدم به امید
نبرّم از تو امید ای نگارین
که تا از من نبرّد جان شیرین
مرا تا عشق صبر از دل براندهست
بدین امید جان من بماندهست
نسوزد جان من یکباره در تاب
که امیدت زند گهگه برو آب
گر امیدم نماند وای جانم
که بی امید یک ساعت نمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و درد فراق صحبت میکند و بیان میکند که اگرچه جدایی تلخ است، اما امید به دیدار دوباره یار میتواند این تلخی را شیرین کند. او به تنهایی و رنجهای ناشی از دوری اشاره میکند و میگوید که وصال دوست، حکایت از جنگ، آزار و ناز دارد. شاعر به باغبان تشبیه میشود که برای به ثمر آوردن گلها، صبوری و تلاش میکند. در نهایت، او به اهمیت امید و عشق در زندگی اشاره میکند و میگوید که بیامید زندگی برایش غیرممکن است و باید همواره به بازگشت روزهای خوش امیدوار باشد.
هوش مصنوعی: چه روز خوبی خواهد بود روز جدایی اگر بیوفایی او در آن نباشد.
هوش مصنوعی: اگرچه جدا شدن از معشوق تلخ و دردناک است، اما امید به دیدار دوباره او شیرینی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: تحمل تنهایی اگر با امید دیدن یار همراه باشد، لذتبخش است.
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیک شدن به محبوب، مانند آهوست که همزمان نشانه هایی از رفت و آمدهای پرشور، خشم، ناز و کشمکش های خارجی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در عشق، آهو در آتش اشتیاق میسوزد؛ همانند میوهای که شاخ آن به وصال و ملاقات میانجامد، اما در این راه احساس دلشکستگی و غم نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: جدایی از دوست، تمام امیدها را زنده نگه داشته و روزهای شادابی دلی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: هر بار که دلم از تنهایی و نبودن همدم ناراحت و بیتاب میشود، صدای نالهاش را میشنوم.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر در این دنیا رنج و سختی بکشی، اشکالی ندارد، زیرا روزی به پاداشی بزرگ دست مییابی.
هوش مصنوعی: وقتی که سرمای دیماه و دوری ما به پایان برسد، بهار ملاقات و شادی به زندگیامان خواهد آمد.
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر به مدت یک سال سختی و غم را تحمل کنی، وقتی که میتوانی فقط برای یک لحظه دوستی را ببینی؟
هوش مصنوعی: اگر روزی با معشوق خوش بگذرانی و نوشیدنی بنوشی، تمام غم و اندوهی که به مدت صد سال در دل داشتی را فراموش خواهی کرد.
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم به اندازه یک باغبان ارزشمندی، فقط محبت و عشق تو به اندازه گلستان نیست.
هوش مصنوعی: باغبان وقتی گل میکارد، هر چقدر هم که نگران و غمگین باشد، در نهایت باید صبر کند تا گل جوانه بزند و شکوفا شود.
هوش مصنوعی: او همواره بیصبر و ناآرام است و در روز و شب به طور مداوم در تلاش است؛ گاهی به او خوشبختی میرسد و گاهی هم دچار سختی و دشواری میشود.
هوش مصنوعی: گاهی برای او خوابش پریشان میشود و گاهی هم خارش دستش را به سوی او میکشاند.
هوش مصنوعی: امیدوارم که همه مشکلات و سختیها برای او برطرف شود تا روزی بتواند زیباییهای زندگی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی کسی را که بلبلی دارد و صدایش دلی را شاد و سرزنده میکند؟
هوش مصنوعی: او به او روز و شب زندگی میبخشد و با چیزهایی مثل چوب و عاج، برایش خانهای میسازد.
هوش مصنوعی: او همیشه باید شاد و سرزنده باشد و به امید آن کسی باشد که صدایی خوش و دلنواز از خود بلند میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریا نشسته باشد، نمیتواند بفهمد که چقدر درد و رنج میکشد و چه خطراتی او را تهدید میکند.
هوش مصنوعی: همواره در میان امواج و باد و آب، در شرایط سخت و بیخوابی و بدون بهانهای برای فرار، باقی بماند.
هوش مصنوعی: انسان در زندگی همیشه با احساسات و ترسهای مختلف مواجه است. گاهی ممکن است از خواستههایی که دارد دچار نگرانی شود و گاهی هم از خود زندگی و جانش بترسد. به همین دلیل، نمیتواند به راحتی از امنیت و آرامش برخوردار باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال نفع و فایدهای است، باید امید و انتظار داشته باشد که همه چیز را رها کند و به سوی هدفش برود.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که انسانی که به دنبال گنج و ارزشهای پنهان است، چقدر زحمت میکشد و رنج میبرد؟
هوش مصنوعی: نه شب خوابش میبرد و نه روز به او آرامش میدهد؛ و نه روزی رنجش به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: همیشه باید سختیها و چالشها را تحمل کرد و برای رسیدن به اهداف بزرگ، تلاش و کوشش لازم است.
هوش مصنوعی: امیدوار است که همه درد و رنج ها را تحمل کند، شاید به این وسیله به لذتی ناب و بااهمیت دست یابد.
هوش مصنوعی: در دنیای ما، امید و انتظار برای هر فردی ضروری است و همه به این دو نیاز دارند.
هوش مصنوعی: در هر لحظه که ماه و خورشید طلوع کنند، همیشه به محبت تو امیدوارم و آرزومندم.
هوش مصنوعی: درخت مهربانی در دل من مانند سروی است که در باغی زیبا میروید.
هوش مصنوعی: در گرما شاخههای درخت خشک نمیشوند و در سرما هم برگهای آن زرد نمیگردند.
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که همیشه نشاط و سرزندگی وجود دارد و به نظر میرسد که هر روز مانند روزهای بهاری است.
هوش مصنوعی: محبت تو در دل من مانند درختی است که در پاییز خشک و بیبرگ میشود.
هوش مصنوعی: گل و برگ درختان بیپوشش و بیمحصول ماندهاند و فقط خاری از آنها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من امیدوارم روزی بیاید که دوباره از محبت او به من روزهای خوش و زیبایی به همراه داشته باشم.
هوش مصنوعی: وفا به معنای وفاداری و صداقت، مانند برگهای خرم و گلهای زیباست، در حالی که خیانت و بیوفایی مانند خارهایی خشک و سوزنده است که خوشایند نیستند.
هوش مصنوعی: من امید زیادی از تو دارم، اما تو به من احساس ناامیدی میدهی.
هوش مصنوعی: من مانند شاخی تشنه در بهار هستم که به هوای بارانی تو دل بستهام.
هوش مصنوعی: من یک درویش هستم که در رنج و سختی زندگی میکنم، ولی تو مانند قارون هستی که بیرحمی و ثروتت به تو کمک کرده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر درد فراوانی که دارم، به شدت گریه میکنم و هیچ کار دیگری جز گریه کردن برایم نمیماند.
هوش مصنوعی: آن شخص بیچارهای که فقط میتواند گریه کند و کار دیگری از دستش برنمیآید، واقعاً در وضعیت سختی قرار دارد.
هوش مصنوعی: مثل بیماری که در رنج و ضعف به سر میبرد، امیدش به بهبودی و سلامت از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: من در این دنیا مانند یک مرد غریب و بیکس هستم و به یاد زادگاه خود دچار اندوه شدهام.
هوش مصنوعی: من مانند غریبان کنار راه نشستهام و بیوقفه از حال و روز دیگران میپرسم.
هوش مصنوعی: به من میگویند که از او قطع امید کنم، زیرا ناامیدی هیچگاه در بر نخواهد داشت و باری به دوش نخواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: همواره در پاسخ میگویم که به دور از ناامیدی به آینده امیدوارم.
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا، از تو امیدی ندارم، چون میترسم که در این میان جان شیرینم را نیز از من بگیری.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که من تمام صبر و شکیباییام را از دست بدهم، ولی به خاطر این امید که زندگیام ادامه پیدا کند، هنوز زندهام.
هوش مصنوعی: جان من در این گرما نمیسوزد، چرا که امید تو همچنان به من زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر امیدی در دل نداشته باشم، وای به حال من! که بدون امید حتی یک ساعت هم نمیتوانم ادامه دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.