بگفت این و به راه افتاد شبگیر
کمان شد مرو دایه جسته زو تیر
جنان تیری که بودش راه پرتاب
ز مرو شایگان تا مرز گوراب
چو اندر مرز گوراب آمد از راه
به صحرا پیشش آمد بی وفا شاه
به سان شیر خشم آلود تازان
به گوران و گوزنان و گرازان
سپه در ره شده همچون حصاری
حصاری گشته در وی هر شکاری
ز بس در چرم ایشان آژده تیر
تو گفتی پرّور بودند نخچیر
هوا پر باز بود و دشت پر سگ
شتابان هر دو از پرواز و از تگ
یکی کرده هوا را پر پرنده
دگر کرده زمین را پر درنده
زرنگ خون رنگان کوه پر رنگ
چو سنگی کوه بر آهو شده تنگ
چو دایه دید رامین را به نخچیر
دلش گشت از جفای رام پر تیر
کجا رامین چو او را دید در راه
نه از راهش بپرسید و نه از ماه
بدو گفت ای پلید دیو گوهر
بد آموز و بداندیش و بد اختر
مرا بفریفتی صد ره به نیرنگ
ز من بردی چو مستی هوش و فرهنگ
دگربار آمدی چون غول ناگاه
که تا سازی مرا در راه گمراه
نبیند نیز باد تو غبارم
نگیرد بیش دست تو مهارم
ترا برگشت باید هم ازیدر
که هستت آمدن بی سود و بی بر
برو با ویس گو از من چه خواهی
چرا سیری نیابی زین تباهی
ز کام دل بزه بسیار کردی
ز نام بد بلا بسیار خوردی
کنون گاهست اگر پوزش نمایی
پشیمانی خوری نیکی فزایی
جوانی هردوان بر باد دادیم
دو گیتی بر سر کامی نهادیم
بدین سر هردوان بدنام گشتیم
بدان سر هردوان بدکام گشتیم
اگر تو برنخواهی گشت از این راه
ازین پس من نباشم با تو همراه
اگر صد سال دیگر مهر کاریم
نگه کن تا به فرجامش چه داریم
پذیرفتم من از روشن دلان پند
بخوردم پیش یزدان سخت سوگند
به هر چیزی که آن بهتر ز گیهان
به خاک پاک و ماه و مهر تابان
که من با او نجویم نیز پیوند
بجز چونانکه بپسندد خداوند
مرا پیوند با او باشد آنگاه
که آن ماه زمین را من بوم شاه
که داند سال رفته چند باشد
که با او مر مرا پیوند باشد
مثال ما چنان آمد که گوید
خرا تو زی که تا سبزه بروید
همی تا من رسم با آن پری روی
بسا آبا که خواهد رفت در جوی
به امید کسی تا کی نشینم
که او را با دگر کس جفت بینم
همانا تیره گشتی روی خورشید
اگر او زیستی سالی به امید
برین امید رفت از من جوانی
همی گویم دریغا زندگانی
دریغا کم جوانی بار بربست
نماند از وی مرا جز باد در دست
ز خوبی بود چون طاووس رنگین
ز سختی بود چون اروند سنگین
مرا بود او بهار زندگانی
ز خوبی چون نگار بوستانی
به باد عشق ریزان شد بهارم
به دست غم سترده شد نگارم
چو هر سالی بهار آید به گلزار
بهار من نیاید جز یکی بار
شد آن هنگام و آن روز جوانی
که من بر باد دادم زندگانی
اگر باشد خزان را طبع نوروز
مرا امروز باشد طبع آن روز
نگر تا نیز بیهوده نگویی
ز پیری طبع برنایی نجویی
هم اکنون بازگرد و ویس را گوی
زنان را نیست چیزی بهتر از شوی
ترا دادار شویی نیک دادهست
که چرخ دولت و خورشید دادهست
تو گر نیک اختری او را نگه دار
جز او هر مرد را کمتر به یاد آر
کجا گر تو چنین بهروز باشی
به بهروزی جهان افروز باشی
شهت سالار باشد من برادر
جهانت بنده باشد بخت چاکر
بدین سر در جهان باشی نکونام
بدان سر جاودان باشی رواکام
پس آنگه خشمناک از دایه برگشت
به چشم دایه چون زندان شده دشت
نه گرمی دید از گفتار رامین
نه خوبی دید از دیدار رامین
همی شد باز پس کور و پشیمان
گسسته جان پر دردش ز درمان
اگر تیمار دایه بود چندین
که دید آن خواری از گفتار رامین
نگر تا چند بود آزار آن ماه
که دشمن گشت وی را دوست ناگاه
وفا کشت و جفا آورد بارش
بدی کرد ارچه نیکی کرد یارش
رسول آمد ز دیده اشک ریزان
ز لبها گرد و از دل دود خیزان
پیامی برده شیرینتر ز شکر
جواب آورده برّانتر ز خنجر
سیاه ابر آمد و بارید باران
نه باران بلکه زهر آلوده پیکان
درخش آمد ز دوری بر دل ویس
سموم آمد ز خواری بر گل ویس
به شمشیر جفا شد دلش خسته
به زنجیر بلا شد جانش بسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، صحنهای توصیف شده که رامین به همراه دایهاش در حال شکار هستند. دایه، از رفتار رامین به شدت ناراحت و غمگین است و او را به خاطر فریبهایی که به او زده، سرزنش میکند. رامین در پاسخ، عشق به ویس را موضوع گفتگو قرار میدهد و تأکید میکند که نمیتواند بدون او زندگی کند. دایه به او توصیه میکند که به ویس برگردد و به دنبال ویس باشد، زیرا هیچ چیز بهتر از داشتن یک همسر خوب نیست.
در انتها، دایه از رفتار رامین ناامید شده و از او دور میشود، در حالی که رامین بخاطر از دست دادن امیدش به آینده و عشقش غمگین است. پیکهای غم و اندوه پیچیده در وضعیت میان رامین و دایه حاکم است و بیانگر این است که عشق و انتظارات در زندگی چگونه میتواند چالشبرانگیز و دردناک باشد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و در صبح زود راهی شد، مانند کمان که در حال کشیده شدن است، مرو دایه از او دور شد و تیر از او رها شد.
هوش مصنوعی: بیتی که ذکر شده، به توصیف تیر و نشانهای میپردازد که به سمت مقصدی خاص، از جایی به سوی دیگر پرتاب میشود. این تیر از مرو شایگان به سوی مرز گوراب روانه میشود. در واقع، تصویر conveys نیتی قوی و هدفمندی است که تیر به دنبال رسیدن به هدف خود است.
هوش مصنوعی: هنگامی که از مرز گوراب وارد صحرا شد، در مسیرش با شاه بیوفا مواجه شد.
هوش مصنوعی: مانند شیری که خشمگین و هیجانزده است، به سوی جانوران وحشی و موجودات برّنده حمله میکند.
هوش مصنوعی: ارتش در مسیر مانند دژی است و هر گونه شکار و هدفی در داخل آن محصور شده و به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: از شدت تیرهای او که در چرم آنها اثر کرده، به نظر میرسد که آنها به خوبی شکارگری کرده و در این کار مهارت دارند.
هوش مصنوعی: آسمان پر از پرندگان بود و دشت مملو از سگهایی که به سرعت در حال دویدن بودند. هر دو از حالت پرواز و جنب و جوش و فعالیت سرشار بودند.
هوش مصنوعی: یک موجود پرنده را در هوا به پرواز درآورده و موجود دیگری در زمین را به شکار تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حیوانات و طبیعت پرداخته شده است. یک حیوان زبر و زرنگ در کوه قرار گرفته و به دلیل رنگ خاصش، به خوبی با محیط اطرافش ترکیب شده است. این حیوان، در مواجهه با شکار، به صورت ناگهانی و سریع به آن حمله میکند و وضعیت شکار را دشوار میسازد. گویا محیط کوهستانی به او کمک میکند تا بهتر به هدفش نزدیک شود.
هوش مصنوعی: وقتی دایه رامین را در حال شکار دید، دلش از بیوفایی رام پر از تیر درد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که رامین او را دید، نه از مسیرش سؤالی کرد و نه از چهرهاش پرسشی نمود.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای موجود پلید و شیطانی، از تو چیزهای ناامید کننده و بدتر را بیاموز و در افکار و تقدیر خود نگهدار.
هوش مصنوعی: تو با نیرنگهای گوناگون مرا فریب دادی و مانند مجنون، هوش و خرد را از من گرفتیک.
هوش مصنوعی: تو ناگهان دوباره به سراغم آمدی، همچون غولی که بر سر راهم ظاهر میشود و مرا به گمراهی میکشانی.
هوش مصنوعی: اگر باد هم نتواند مرا ببیند، دست تو دیگر نمیتواند مرا از مسیرم منحرف کند.
هوش مصنوعی: تو باید از نادرستیها دور شوی، زیرا حضور تو بیفایده و بیحاصل است.
هوش مصنوعی: برو به سراغ کسی که میخواهی، ببین چه نفعی نصیبت میشود. چرا در این مشکلات و ناراحتیها نمیتوانی آرامش پیدا کنی؟
هوش مصنوعی: از دل خواستههایت بسیار نوشیدی و از نامهای بد و ناپسند بسیار رنج کشیدی.
هوش مصنوعی: حال زمان آن است که اگر عذرخواهی کنی، از پشیمانی رهایی پیدا کنی و بر خوبیهای خود بیفزایی.
هوش مصنوعی: جوانی خود را به هدر دادیم و هر دو جهان را برای رسیدن به لذت و کامیابی در نظر گرفتیم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر یک سرنوشت بد، دچار نام نیکی نشدیم و به خاطر سرنوشت دیگر، حالتی ناخوشایند پیدا کردیم.
هوش مصنوعی: اگر تو از این مسیر برنگردی و تغییر ندهی تصمیماتت را، دیگر من در کنارت نخواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر ما به مدت صد سال دیگر تلاش کنیم و عشق و علاقه را در کارهای خود بکار بریم، باید منتظر باشیم که در پایان چه دستاوردی خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: من از کسانی که دلهای روشنی دارند نصیحت را پذیرفتم و بخاطر اینکه به خدا سوگند خوردم، از آنها آموختم.
هوش مصنوعی: در اینجا به هر چیزی که از دنیا بهتر باشد، اشاره شده است، مانند خاک پاک و نور ماه و خورشید. به نوعی، ارزش و زیبایی این چیزها از هر آنچه در دنیا وجود دارد بیشتر است.
هوش مصنوعی: من با او هیچ ارتباطی ندارم، جز به شیوهای که خداوند بخواهد و پسند کند.
هوش مصنوعی: زمانی که من همچون شاهی بر زمین حکمرانی کنم، پیوند من با او برقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که چه مدت از آن سالی که با او ارتباط داشتم، گذشته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وضعیت ما به گونهای پیش میرود که گویی در راهی خاص حرکت میکنیم و نتیجه آن زمانی به ظهور میرسد که شرایط مناسب فراهم شود، مانند زمانی که سبزهها به رشد و شکوفایی میرسند.
هوش مصنوعی: من همواره در تلاش هستم تا با آن دختر زیبا برقصم، حتی اگر این به معنای این باشد که بسیاری از پدران و اجداد او در مسیر زندگیاش از آن عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: چرا باید منتظر کسی بمانم که او را با دیگری میبینم؟
هوش مصنوعی: اگر سالی را به امید زندگی کنی، چهرهات مانند خورشیدی خواهد شد که در سایه تاریکی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: امید من به جوانی از بین رفته و حالا فقط حسرت زندگیام را میزنم و افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: ای کاش جوانیام را خوب تجربه کرده بودم و اکنون چیزی از آن نمانده جز خاطراتی که مانند باد در دستانم میوزد و از بین رفته است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و لطافت خود مانند طاووسی رنگارنگ است و از سختی و استحکامش مانند سنگی بزرگ و سنگین مثل اروند.
هوش مصنوعی: او بهار زندگی من است، به سبب زیباییاش مانند گلهای باغ.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، بهار زندگیام به باد رفت و معشوقهام به دست غم و اندوه از بین رفت.
هوش مصنوعی: هر سال که بهار میرسد و گلها شکوفا میشوند، بهار من تنها یک بار میآید.
هوش مصنوعی: در آن زمان و در آن روز جوانی، من زندگیام را برباد دادم.
هوش مصنوعی: اگر امروز حال و هوای نوروز را داشته باشم، به طبع آن روز هم شبیه است.
هوش مصنوعی: مراقب باش که بیهوده از پیری صحبت نکنی، زیرا طبع خویش را تازه و جوان نگه نداشتهای.
هوش مصنوعی: فوراً برگرد و به ویس بگو که هیچ چیز برای زنان بهتر از شوهر نیست.
هوش مصنوعی: تو دارای نیکی هستی که خالق تو به تو عطا کرده است، مانند چرخش روزگار و تابش خورشید که به همه بخشیده شده است.
هوش مصنوعی: اگر شخصی با خوبی و نیکی به تو رفتار کرده است، او را به خاطر بسپار و در یاد خود حفظ کن. اما به دیگران کمتر فکر کن و آنها را فراموش کن.
هوش مصنوعی: اگر تو خود به این اندازه خوشبخت باشی، حتماً میتوانی نور خوشبختی را در جهان منتشر کنی.
هوش مصنوعی: ایرانزمین، برادر توست و در این دنیا، تو به عنوان برادر، شایستهست که به اراده و بخت خود خدمت کنی.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا به خوبی و نیکویی شناخته شوی، در آنگاه در سرای جاویدان نیز نام نیکو خواهی داشت.
هوش مصنوعی: سپس او با خشم از دایه فاصله گرفت و در نگاهش به دایه، دشت مانند یک زندان به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: نه از گفتار رامین دلگرمی پیدا کرد و نه از دیدن او چیزی خوشایند نصیبش شد.
هوش مصنوعی: او دوباره به حالت ناامیدی و کوری باز میگردد و با دل پر دردش از درمان و مداوا جدا میشود.
هوش مصنوعی: اگر مادری که از محبتش سخن میگویند، آنقدر احساس خستگی و ذلت کند از حرفهای رامین، چه میشود؟
هوش مصنوعی: ببین تا چه مدت میتواند آن ماه (محبوب) را آزار دهد، چه آنکه به ناگاه تبدیل به دوستش شده است.
هوش مصنوعی: وفا و وفاداری به مرگ منجر شد و با ظلم و ستم، او بار گناهانش را برداشت. هرچند که در حقش نیکی کرده بود، اما نتیجهاش جفا بود.
هوش مصنوعی: پیامبر با چشمانی پر از اشک و لبانی خشک و ساکت، در حالی که دلش پر از غم و افسردگی بود، به ما نزدیک شد.
هوش مصنوعی: پیامی آورده که از شکر هم شیرینتر است و پاسخی که داده شده، برّانتر از خنجر است.
هوش مصنوعی: ابرهای تیره و سیاه آمدند و بارانی نباریدند؛ بلکه بارانی بود که سم و زهر به همراه داشت، همچون پیکانهای خطرناک.
هوش مصنوعی: از دور، زیبایی ویس دل را روشن کرد و سختیها مانند بادهای داغ بر گل ویس سایه افکند.
هوش مصنوعی: دلش از ظلم و ستم خسته و گرفتار شده، جانش نیز به مشکلات و دردها گرفتار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.