دل اگر جا به سرِ طُرّهٔ جانان گیرد
به پریشان وطنی سازد و سامان گیرد
دل شود رام در آن زلف دل آرام اگر
گوی آرام ز کجتابیِ چوگان گیرد
برقآسا روی و سینهخروشان چون رعد
ابر چشمم سرِ رَهْ بر تو چو باران گیرد
باید از جانبِ جمهوریِ دلها دلِ من
از سرِ زلفِ تو دادِ دلِ یاران گیرد
شعلهٔ آتشِ جمهوریِ ایران باید
اول از دامنِ تبریز به طهران گیرد
دود این شعله طرفدارِ قجر کور کند
شَرَرَش تا به سرِ تُربَتِ خاقان گیرد
دودمانی که از او مملکتی شد ویران
کوچه باقی است کزین کشور ویران گیرد
کشوری را که شَه از دیدن او بیزار است
پولش از کیسهٔ ملت به چه عنوان گیرد
تا کی این شاه پری پر و رو حوری لشکر
باجِ عیاشیِ خود از زنِ دهقان گیرد
تا از این سلطنت خانه برافکن نامی
هست ایران نتواند سر و سامان گیرد
شد مسلمانی ما آلتِ بازیچهٔ شیخ
کیست این آلت از این عالِمِ نادان گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟
از نمکزار چه مقدار نمکدان گیرد؟
ندهد دست نوازش دل ما را تسکین
دامن بحر کجا پنجه مرجان گیرد؟
سنگ را سرمه کند گرمی نقش قدمش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.