حال دل با تو مرا اشک بصر میگوید
راز پنهان من از خانه به در میگوید
سر زد از کوه مرا ناله ولی در گوشش
گویی آهسته سخن لال به کر میگوید
در خم باده فتم تا نکشم ننگ خمار
زانکه النار و لا العار پدر میگوید
حرف قحط است مگر باز به منبر واعظ
از قضا و قدر و عالم ذر میگوید
بوالبشر یک غلطی کرد که شیطان تا حشر
ذیحق است ار بد از افراد بشر میگوید
دست دادند به هم ریشهٔ ما را کندند
حال امروز به از تیشه تبر میگوید
این سخن گر بنویسند به زر جا دارد
الحق عارف سخن سکه به زر میگوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.