به خدایی که بازگشت بدوست
که مرا بازگشت نیست به می
مگر از بهر حفظ قوت و بس
فارغ از چنگ و نای و بربط و نی
نکنم خدمت و نگویم شعر
گر جهان پر شود ز حاتم طی
جز که پیروز شاه عادل را
آنکه پیروزیست راتب وی
دگر آن کز دروغ باشم دور
فیالمثل گر بود بادنی شیی
مگر اندر سه گونه حکم نجوم
چه بود پس کجا بود پس کی
نسگالم نفاق اگرچه جهان
پر شدست از سهیل تا به جدی
نه خیانت کنم نه اندیشم
انوری باش میچهگویی هی
خود کند هیچکس که دیده بود
از پس سور مهر ماتم دی
بد نگویم بگو چرا گویم
ممتلی را بود که افتد قی
چون من از هیچکس نباشم پر
اخطل آنجا همان بود کاخطی
نام کار دگر همی نبرم
که ندارند عاقلانش پی
که اگر گویم ار نه محفوظ است
عرق پاکم چنانکه نور از فی
دزد را نیک داند از کالا
پاسبان خلقته بیدی
ره ز نامرد گم شود بر مرد
ورنه پیدا شدست رشد از غی
خوار صحبت مباش تا باشی
صاحب صدهزار صاحب ری
قصه کوته شد آن کنم همه عمر
چونکه توفیق دادم ایزد حی
که اگر بر کفم نهی پس از آن
از ندامت رخم نیارد خوی
گر کنم خیره ارنه خود سوزم
گفتهاند آخرالدواء الکی
این همه گفتم و همی گفتند
غضب و شهوت از سلول و ابی
عهده بر کیست این دعاوی را
همتم گفت قد ضمنت علی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به خدایی که به او بازمیگردد اشاره دارد و بیان میکند که او از می (نوشیدنی) فقط برای حفظ قوت استفاده میکند. او تأکید میکند که اگر جهان پر از سخنرانیها و شعرهای زیبا شود، او به خدمت و شعر گفتن نمیپردازد مگر برای پیروزی شاه عادل.
شاعر اشاره میکند که از دروغ دوری کرده و به حقیقت پایبند است. او نگاهی انتقادی به جهان دارد و نفاق و خیانت را نمیپذیرد و به اعمال نادرست دیگران اعتراض میکند. همچنین، او به اهمیت شرافت و صداقت در زندگی تأکید دارد و میگوید که نباید در جمعهای نامناسب قرار گرفت.
نهایتاً، شاعر بیان میکند که داستان او با توفیق الهی کوتاه شده است و اگر هدایت و رهنمایی از جانب خداوند باشد، او از هر گونه پشیمانی به دور خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خدایی که به او بازگشت وجود دارد، اما من هیچ بازگشتی به می نوشیدنی ندارم.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فرد تنها به خاطر حفظ قدرت و توانایی خود به موسیقی و سازها توجه نمیکند و از آنها دوری میکند. او از لذتهای دنیوی و سرگرمیهایی مانند نواختن سازها و شرکت در مجالس دوری میجوید.
هوش مصنوعی: اگر من هیچ کمکی نکنم و شعری نگویم، حتی اگر دنیا از بخشندگی حاتم پر شود، باز هم هیچ فرقی نمیکند.
هوش مصنوعی: تنها کسی که شایسته پیروزی است، همان شاه عادل و پیروز میباشد.
هوش مصنوعی: دیگر از دوری دروغ دور نیستم، مثلاً اگر بادی باشد که چیزی را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که در سه نوع قضا و قدر ستارهها چه خبر است؟ پس این موضوع دیگر کجا قرار میگیرد و چه زمانی باید به آن پرداخته شود؟
هوش مصنوعی: در دنیایی که پر از ریاکاری و دوچهرهگی است، من به نفاق و دروغگویی دچار نشدهام.
هوش مصنوعی: من نه خیانت میکنم و نه به آن فکر میکنم، پس ای انوری، در این باره چه میگویی؟
هوش مصنوعی: هیچکس از دیدن غم و اندوه مهر و محبت خودداری نمیکند.
هوش مصنوعی: بدی را نمیگویم، بگو چرا باید بگویم؛ آیا پر بودن جایگاه کسی باعث میشود که او بیافتد؟
هوش مصنوعی: هر زمان که من از هیچکس نترسم، در آنجا همانطور که بر روی کاغذ نوشتهام، میتوانم درخشانی و شجاعت خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: من دیگر نام آن کار را نمیبرم، چرا که عقلا از آن چیزی نمیدانند.
هوش مصنوعی: اگر بگویم عرق پاک من مثل نور از فیض محفوظ است، چنین نیست.
هوش مصنوعی: دزد به خوبی میداند که پاسبان یا محافظ کالا چه کسی است و چه شکلی دارد.
هوش مصنوعی: اگر مردانگی در مسیر نامردان گم شود، در غیر این صورت، رشد و پیشرفت از نادانی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: خود را در محافل نازکناب و کمارزش قرار نده، زیرا این کار باعث میشود که نتوانی به مقام و جایگاههای بزرگ و مهم دست یابی.
هوش مصنوعی: داستان به پایان رسید و من تمام عمر را به این شکل سپری کردم که خداوند به من توفیق داد.
هوش مصنوعی: اگر بر دستانم چیزی بگذاری، دیگر نمیتوانم از پشیمیانی که بر صورتم مینشیند، فرار کنم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم خودم را گیج و سردرگم کنم، در نهایت خود را میسوزانم. گفتهاند که آخرین درمان، بیفایده است.
هوش مصنوعی: من خیلی صحبت کردم و آنها هم به من گفتند که خشم و تمایلات جنسی ناشی از روح و جسم انسان است.
هوش مصنوعی: بر عهده کیست که دعاوی و دعواها را برطرف کند؟ همت من میگوید که من همه اینها را به عهده گرفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
ای به تو زنده نام حاتم طی
صاحب صد هزار صاحب ری
تاج اهل عرب قصی آمد
تا تو نسبت همی کنی به قصی
خاک را بر فلک مفاخر توست
[...]
آمد آن اصل شرع و شاخ هدی
آمد آن برگ عقل و بار ندی
سید عالم و عمید اجل
عمده ملک و دین ابوالاعلی
رتبت او نهاده منبر و تخت
[...]
بلبل گلستان «ما اوحی»
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
نکنم خواجه را به شعر هجا
لیک برخوانم آیتی ز نبی
ان قارون کان من موسی
خواجه آنست کاید از پی فی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.