گنجور

 
انوری

نه تو آنی که دی دل تو نبود

در جهان جز به انوری راضی

چون که امروز هیچ می‌نبری

به زبان نام حالت ماضی

در سر قاضی ار کله کردی

به تصنع دواج مقراضی

دوستان را بپرس برمنشین

مشو آبستن از خر قاضی