گنجور

 
انوری

ای جهان را عدل تو آراسته

باغ ملک از خنجرت پیراسته

حلقهٔ شب رنگ زلف پرچمت

روزها رخسار فتح آراسته

در دو دم بنشانده از باران تیر

هر کجا گرد خلافی خاسته

خسروان نقش نگین خسروی

نام را جز نام تو ناخواسته

گنجها خواهان ز دستت زان شدند

کز پی خواهنده داری خواسته

در بلاد ملک تو با خاک بیز

راستی ناید ز خاک آراسته

ای به قدر و رای چرخ و آفتاب

باد ماه دولتت ناکاسته

 
 
 
انوری

ای جهان را عدل تو آراسته

باغ ملک از خنجرت پیراسته

حلقهٔ شبرنگ زلف پرچمت

روزها رخسار فتح آراسته

در دو دم بنشانده از باران تیر

[...]

ادیب صابر

ماه را ماند رخش ناکاسته

زلف چون شب ماه را آراسته

سرو بالایی که چون بالای او

باغبان یک سرو ناپیراسته

تا مرا سودای آن مه در سر است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه