فخر دین یک التماسست از توام
روزها شد تا همی پنهان کنم
خرده اکنون در میان خواهم نهاد
بر تو و بر خویشتن آسان کنم
کبشکی داری اگر بخشی به من
خویشتن در پیش تو قربان کنم
شکرهای آن کنم وانگاه چه
تا به کی تا کائنا من کان کنم
ور بفرمایی که دندان برکشم
سهل باشد برکشم فرمان کنم
بر میانم گر معد نبود خلال
چوبکی یابم که در دندان کنم
لیک از این پس در میان دوستانت
بس مساوی کز برای آن کنم
چیزهایی گویمت حقا که سگ
نان نبوید نیز اگر بر نان کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیخ گفتش هرچه گویی آن کنم
وآنچه فرمایی به جان فرمان کنم
هم به درد این درد را درمان کنم
هم به صبر این کار را آسان کنم
یا برآرم پای جان زین آب و گل
یا دل و جان وقف دلداران کنم
داغ پروانه ستم از شمع الست
[...]
پیش رویش جان و دل قربان کنم
هرچه فرماید نگارم آن کنم
گر بگوید ترک جان کن در غمم
هجر جان در پیش دل آسان کنم
هر شب اندر بستر غمخوارگی
[...]
جذبه ای،تا یک زمان طیران کنم
در هوای لامکان جولان کنم
آنچه می گویی بگو تا آن کنم
هر چه فرمایی مگر ز انسان کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.