گنجور

 
انوری

خداوندا تو آنی کافرینش

به کلی هست چون دریا و تو در

جهان را پهلوان چون تو نباشد

زهی از تو جهان را صد تفاخر

ندارد بیشهٔ دولت چو تو شیر

نزاید مادر گیتی چو تو حر

به گیتی فتنه کی بنشستی از پای

اگز نه تیغ تو گفتیش التر

فلک با اختران گفتا که آن کیست

که هست از خیل او چشم ظفر پر

رکاب تو ببوسیدند و گفتند

الغ جاندار بک اینانج سنقر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode