گنبد پیروزه گون بااختران سیم رنگ
هر شبی تا روز وصف بی نوایی من کند
روزگار بینوایی وصل را هجران دهد
اتفاق تنگ دستی دوست را دشمن کند
صعب و تاریکست دوراز وصل تو شبهای من
شمعها باید که این تاریک را روشن کند
پارهای ازاعتقاد خویش نزد من فرست
تاشبم را روشن و این حجره را گلشن کند
ورنه فراش سرای مکرمت را نصب کن
تا دو دانگی در وجوه یک منی روغن کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا همی فرمان داور خاک را ساکن کند
تا همی تقدیر یزدان چرخ را گردان کند
هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند
شاخ طوبی را درخت وادی ایمن کند
شد پریشان کار من از فکر آن نامهربان
مهربانی کو که اکنون فکر کار من کند
شد تنش ز آسیب تار و پود پیراهن فگار
[...]
چشم آن دارم که دولت باز رو در من کند
بار دیگر چشم امید مرا روشن کند
کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
شمع هیهات است پای خویش را روشن کند
سوختم ز افسردگیها، آتشین رویی کجاست؟
کز نگاه گرم شمع کشته را روشن کند
چشم بینا شهپر پرواز باشد روح را
[...]
داورا من سال قحطی را بمرز اصفهان
کودکی دیدم بره کز ضعف دل شیون کند
موی رشکین روی و چرکین جسم پرچیم جان حزین
گفتی الحال این وجود اندر عدم مسکن کند
رحمتم برزحمتش آمد بمنزل بردمش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.