گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

روی تو آرام دلها می‌برد

زلف تو زنهار جانها می‌خورد

تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت

عافیت را کس به کس می‌نشمرد

منهی عشق به دست رنگ و بوی

راز دلها را به درها می‌برد

وقت باشد بر سر بازار عشق

کز تو یک غم دل به صد جان می‌خرد

بر سر کوی غمت چون دور چرخ

پای کس جز بر سر خود نسپرد

هست دل در پردهٔ وصل لبت

لاجرم زلف تو پرده‌اش می‌درد

پای در وصل لبت نتوان نهاد

تا سر زلف تو در سر ناورد

گویمت وصلی مرا گویی که صبر

تا دلم آن را طریقی بنگرد

جمله در اندیشه سازی کار وصل

تا تو بندیشی جهان می‌بگذرد

وعده را بر در مزن چندین به عذر

زندگانی را نگر چون می‌برد

گویی از من بگذران ای انوری

چون کنم؟ می‌نگذرد می‌نگذرد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

حاتم طایی تویی اندر سخا

رستم دستان تویی اندر نبرد

نی، که حاتم نیست با جود تو راد

نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
سنایی

صدر تو چرخست و تن را بال سست

روی تو شیدست و جان را چشم درد

جان من آزاد کن تا عقل من

هر دمت گوید زهی آزاد مرد

تازه گردانم به ناجستن که باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!

دل ز درد آزاد داری روی زرد

از رخ زردم روان و ز دل روان

وز روان زی دل روان آزار و درد

دور دارد آرزوی دل ز دور

[...]

انوری

قلتبانی هم به خواهر هم بزن

نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد

چند گویی خواهر من پارساست

گپ مزن گرد حدیث او مگرد

پارسا در خانهٔ تو نان تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای سخا را از کف تو پیشخورد

وی خرد را پیش رایت چشم درد

خلق تواهل هنر را دستگیر

جود تو مرد خرد را پایمرد

تیز با حزم تو کوه کند سیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه