روی تو آرام دلها میبرد
زلف تو زنهار جانها میخورد
تا برآمد فتنهٔ زلف و رخت
عافیت را کس به کس مینشمرد
منهی عشق به دست رنگ و بوی
راز دلها را به درها میبرد
وقت باشد بر سر بازار عشق
کز تو یک غم دل به صد جان میخرد
بر سر کوی غمت چون دور چرخ
پای کس جز بر سر خود نسپرد
هست دل در پردهٔ وصل لبت
لاجرم زلف تو پردهاش میدرد
پای در وصل لبت نتوان نهاد
تا سر زلف تو در سر ناورد
گویمت وصلی مرا گویی که صبر
تا دلم آن را طریقی بنگرد
جمله در اندیشه سازی کار وصل
تا تو بندیشی جهان میبگذرد
وعده را بر در مزن چندین به عذر
زندگانی را نگر چون میبرد
گویی از من بگذران ای انوری
چون کنم؟ مینگذرد مینگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق عاشقانه و تاثیرگذاری حضور محبوب بر دلها میپردازد. شاعر به زیبایی زلف و چهره معشوق اشاره میکند و میگوید که عشق و جذابیت او چنان قدرتی دارد که آرامش را از دلها میرباید. او به مضامین انتظار و صبر در عشق نیز اشاره میکند و میگوید که وصال محبوب درد و رنجهای خاص خودش را دارد. در نهایت، شاعر از احساس ناامیدی و گذر زمان در عشق سخن میگوید و به محبوبش میگوید که چگونه میتواند بر این دل تنگ و پریشان غلبه کند. کل شعر نمایانگر پیوند عمیق بین عشق و رنج است.
هوش مصنوعی: زلفهای تو دلها را به آرامش میرساند و همچنان جانها را میگیرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که زیبایی و جذابیت چهره و موی تو نمایان شد، هیچکس دیگر نفسی از آرامش و امنیت خود را نمیشناخت.
هوش مصنوعی: عشق از طریق ظاهر و جلوههای جذبکننده، احساسات و رازهای درون انسانها را به سمت دروازهها و مکانهای دیگر میکشاند.
هوش مصنوعی: زمانی میرسد که در دل بازار عشق، از تو یک غم دل را به بهای جانهای بسیار میخرند.
هوش مصنوعی: در خیابان عشق تو، هیچ کس جز خودم به یاد تو نیست و کسی به جز من بر سر این دوراهی نمیماند.
هوش مصنوعی: دل من در پس تصویری که از لبهایت دارم، به خاطر زلفهای تو، دیگر نمیتواند تحمل کند و پردهاش از بین میرود.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به وصال لبت نزدیک شوم تا زمانی که زلف تو بر سر من نیفتد.
هوش مصنوعی: میخواهم به تو بگویم که به وصالم برسی، اما تو به من میگویی که صبر کن تا دل من بتواند به آن راهی پیدا کند و آن را ببیند.
هوش مصنوعی: تمامی امور در زندگی وابسته به تفکر و ساختن ارتباطات است، تا زمانی که تو در این ارتباطات ذهنی با دقت رفتار کنی، جهان به سیر خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: به دیگران وعده نده و به دنبال بهانه نباش، زیرا زندگی تو را به جاهایی میبرد که ممکن است به آن وعدهها نرسی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از من عبور میکنی، ای انوری! چه کار باید بکنم؟ نمیتوانم از تو بگذرم، نمیتوانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
نی، که حاتم نیست با جود تو راد
نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد
صدر تو چرخست و تن را بال سست
روی تو شیدست و جان را چشم درد
جان من آزاد کن تا عقل من
هر دمت گوید زهی آزاد مرد
تازه گردانم به ناجستن که باد
[...]
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
[...]
قلتبانی هم به خواهر هم بزن
نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد
چند گویی خواهر من پارساست
گپ مزن گرد حدیث او مگرد
پارسا در خانهٔ تو نان تست
[...]
ای سخا را از کف تو پیشخورد
وی خرد را پیش رایت چشم درد
خلق تواهل هنر را دستگیر
جود تو مرد خرد را پایمرد
تیز با حزم تو کوه کند سیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.