بیگناه از من تبرا میکنی
آنچه از خواریست با ما میکنی
سهل میگیرم خطاکاری تو
ورچه میدانم که عمدا میکنی
من خود از سودای تو سرگشتهام
هر زمان با من چه صفرا میکنی
کشتی عمرم شکستست ای عجب
چشمم از خونابه دریا میکنی
جان نخواهم برد امروز از غمت
وعدهٔ وصلم به فردا میکنی
ناز دیگر میکنی هر ساعتی
شاد باش احسنت زیبا میکنی
روی خوب تو ترا پشتی قویست
این دلیریها از آنجا میکنی
انوری چون در سر کار تو شد
بر سر خلقش چه رسوا میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس درد و ناامیدی خود سخن میگوید. او به معشوق خود میگوید که بیگناهیاش را از او دور میکند و در عوض، او را به خواری میاندازد. شاعر با اینکه میداند که معشوق عمدی در اشتباهاتش دارد، اما باز هم میگوید که آن را سهل میگیرد. او از سرگشتگی خود به خاطر عشق سخن میگوید و از آسیبهایی که این عشق به او زده است، ناله میکند. شاعر در نهایت از ناز و زیبایی معشوقهاش میستاید، اما در عین حال، از رسوایی و مشکلاتی که برای خود و دیگران ایجاد کرده، ابراز ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: تو بدون اینکه تقصیر مرا بپذیری، از من دوری میکنی و همانطور که خودت را بالاتر میدانی، با ما رفتار ناخوشایندی داری.
هوش مصنوعی: من بیتوجهیهای تو را ساده میگیرم، چون میدانم که این کارها را عمدی انجام میدهی.
هوش مصنوعی: من همیشه به خاطر علاقهام به تو دچار سردرگمی هستم، تو با من چه میکنی؟
هوش مصنوعی: زندگی من به پایان رسیده و این موضوع عجیب است که با وجود این، چشمم هنوز از غم و اندوه مانند دریایی پر از خون میشود.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر غمت جانم را نخواهم گرفت، زیرا وعدهات را برای دیدار فردا میدادی.
هوش مصنوعی: هر لحظه به ناز و زیبایی خود ادامه میدهی، ای کاش همیشه خوشحال و شاد باشی.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای تو موجب قوت قلب من است و از این جاست که این جسارتها را به دست میآورم.
هوش مصنوعی: آنگاه که انوری در سر تو قرار گرفت، چه رسوایی برای دیگران به بار میآوری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با من ای عشق امتحانها میکنی
واقفی بر عجزم اما میکنی
ترجمان سر دشمن میشوی
ظن کژ را در دلش جا میکنی
هم تو اندر بیشه آتش میزنی
[...]
زلف را بر هر دو رخ جا می کنی
غارت جان، قصد دلها می کنی
می دهی ساغر ز چشم پرخمار
سالکان را مست و شیدا می کنی
در جهان از زلف و رخسار این قمر!
[...]
جور با ما می کنی تا می کنی
با که کردی آنچه با ما می کنی
با رقیبان می به مینا می کنی
خون دل در ساغر ما می کنی
می نمایی روی و پنهان می شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.