گنجور

 
انوری

تا دل من برده‌ای قصد جفا کرده‌ای

نی بر من بوده‌ای نی غم من خورده‌ای

هست به نزدیک خلق جرم من و تو پدید

من رخ تو دیده‌ام تو دل من برده‌ای

ای ز من دلشده بی‌گنهی سر متاب

با خبری بازده گر ز من آزرده‌ای

دل ببری وانگهی بازکشی دل ز من

من نه درین پرده‌ام گر تو درین پرده‌ای

چون به تو دارم امید روی مگردان ز من

زانکه مرا پیش از این چون نه چنین کرده‌ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode