شیردلا صد هزار شیردلی کردهای
در کرم از آفتاب نیز سبق بردهای
چشم ببند و بکن بار دگر رحمتی
بشکن سوگند را گر به خدا خوردهای
بنگر کاین دشمنان دستزنان گشتهاند
چونک در این خشم و جنگ پایِ خود افشردهای
میل تو با کیست جان!؟ تا بشوم خاک او
چاکر آن کس شوم کش به کس اشمردهای
ای تن آخر بجنب بر خود و جهدی بکن
جهد مبارک بوَد، از چه تو پژمردهای ؟
خیز برو پیش دوست روی بنه بر زمین
کای صنمِ چون شکر از چه بیازردهای ؟
خواجه جان شمس دین مفخر تبریزیان
این سرم از نخل تست زانک تو پروردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تجلیل از شخصیت و ویژگیهای شیردل اشاره دارد و او را به خاطر شجاعت و دلیریاش ستایش میکند. شاعر به شدت از او میخواهد که دوباره به یاری و رحمت بشتابد و سوگند خویش را بشکند اگر به خدا قسم خورده است. همچنین از او میخواهد که در این شرایط جنگ و خصومت، به دشمنان توجه نکند و در پی محبوب خود برود. شاعر به جدیت و تلاش بیشتر او تأکید کرده و از او میخواهد که برخیزد و اقدام کند، زیرا در عشق و دوستی، نیاز به کوشش و جهد وجود دارد. در انتها، شاعر به شمس دین تبریزی، محبوبش، اشاره میکند و به تأثیر او بر زندگیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری تو باعث شده که صدها کار شجاعانه انجام دهی و در مهربانی و نیکی از خورشید نیز جلوتر هستی.
هوش مصنوعی: چشمهایت را ببند و دوباره دلی رحیمانه را آشکار کن. اگر به خدا قسم خوردهای، این قسم را بشکن و دوباره محبت را از سر بگیر.
هوش مصنوعی: نگاه کن که این دشمنان چگونه به تو حملهور شدهاند، در حالی که تو در این خشم و جنگ، پای خود را محکم بر زمین میگذاری.
هوش مصنوعی: علاقه و تمایلات تو به چه کسی است ای جان!؟ تا من برای او خاک پا شوم و در خدمت او باشم، حتی اگر او به انتظاری کوچک نیز اشاره کند.
هوش مصنوعی: ای بدن، آخر وقتش است که تکان بخوری و تلاشی کنی. این تلاش مبارک است، چرا که تو چرا اینقدر بیحال و پژمردهای؟
هوش مصنوعی: بپا و به طرف دوست برو، بر روی زمین بنشین و از او بپرس که ای زیبای همچون شکر، چرا او را آزردهای؟
هوش مصنوعی: خواجه جان شمس دین، بزرگترین و محترمترین شخص تبریز، میگوید که من مانند میوهای از درختی هستم که تو آن را پرورش دادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دل من بردهای قصد جفا کردهای
نی بر من بودهای نی غم من خوردهای
هست به نزدیک خلق جرم من و تو پدید
من رخ تو دیدهام تو دل من بردهای
ای ز من دلشده بیگنهی سر متاب
[...]
گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای
گفتم نی گفت نک رنگ ترش کردهای
دل چو سیاهی دهد رنگ گواهی دهد
عکس برون میزند گر چه تو در پردهای
خاک تو گر آب خوش یابد چون روضهایست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.