به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
به دردم از تو دردم را دوا کن
چو در عشق تو سخت افتاد کارم
تونیز این راه بیرحمی رها کن
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
به عمری آخرم روزی وفا کن
به بوسی حاجتم روزی روا کن
جفا کن با من آری تا توانی
تو همچون روزگار آری جفا کن
به رنجم از تو رنجم را شفا باش
به دردم از تو دردم را دوا کن
چو در عشق تو سخت افتاد کارم
تونیز این راه بیرحمی رها کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
من از تاثیر این گردنده گردون
بر این ساکن نیم یک لحظه ساکن
مرا گویی جهان اینست خوش باش
همی کوشم که خوش باشم ولیکن
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
امید جمله میدانی وفا کن
به لطفت جمله را حاجت روا کن
اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
[...]
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.