جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
دانی که اگر بیتو بمانم بنمانم
از دست فراقت اگرم دست نگیری
زودا که فراق تو برد دست به جانم
هرچند که اندیشه کنم تا غرض تو
از کشتن من چیست همی هیچ ندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از غم عشقش سخن میگوید و احساس عمیق خود را نسبت به معشوقش بیان میکند. او بیان میکند که آنقدر در عشق غرق شده که نمیتواند خود را در زلف معشوق پنهان کند و ضمیرش به وضوح نمایان شده است. او از معشوق میخواهد که بیش از این در غمش نماند، زیرا اگر بدون او بماند، نمیتواند زندگی کند. شاعر نگرانی خود را از فرقت و جدایی ابراز میکند و از این که اگر معشوق او را رها کند، جانش در خطر خواهد بود. در نهایت، او حتی نمیداند که هدف معشوق از این درد و رنج چیست.
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر غم عشق تو امروز به حالتی دچار شدم که میتوانم در خم زلفی تو پنهان شوم.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، احساسات درونم به وضوح نمایان شد و آنچه که در دل داشتم، به سرعت از دیدگانم پنهان گشت.
هوش مصنوعی: دیگر از این بیشتر غمگین نباش، چرا که از این به بعد میدانی که اگر بدون تو بمانم، دیگر هیچوقت نخواهم ماند.
هوش مصنوعی: اگر از دوریات دستم را نگیری، به زودی دوریات جانم را خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: هرچند که به فکر فرو میروم تا بفهمم دلیل تو برای کشتن من چیست، اما همچنان چیزی نمیدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
من بنده آن قامت و بالا و میانم
من عاشق و شوریده و شیدای فلانم
من واله عیّاری آن نرگس مستم
حیران خرامیدن آن سرو روانم
ای عمر گرامی! خبرت نیست که بی تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.