چون نیستی آنچنان که میباید
تن در دادم چنان که میآید
گفتی که: از این بتر کنم خواهی؟
الحق نه که هیچ درنمیباید
با این همه غم که از تو میبینم
گر خواب دگر نبینیام شاید
با فتنهیِ روزگارِ تو عید است
هر فتنه که روزگار میزاید
گفتم که: دلم به بوسه خرسند است
گفتی: ندهم وگرچه میباید
زین طرفهترت حکایتی دارم
دل بین که همی چه باد پیماید
بوسی نبدید و هر زمان گوید
باشد که کناری اندر افزاید
دستی برنه که انوری ای دل
از دستِ تو پشتِ دست میخاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خرسند یعنی قانع
خاییدن یعنی گاز گرفتن
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاید که دلم ققاع نگشاید
زان بت که به جز صداع ننماید
نز مجلس را ز خلوتم بخشد
نز حجره خاص بوسه فرماید
صد شربت زهرا گر دهد خشمش
[...]
عشق تو به هر دلی فرو ناید
و اندوه تو هر تنی نفرساید
در کتم عدم هنوز موقوف است
آن سینه که سوزش تو را شاید
از هجر تو ایمنم چو میدانم
[...]
آن روی به جز قمر که آراید
وان لعل به جز شکر که فرساید
بس جان که ز پرده در جهان افتد
چون روی ز زیر پرده بنماید
در زیبایی و عالم افروزی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.