مرا گر چون تو دلداری نباشد
هزاران درد دل باری نباشد
چو تو یا کم ز تو یاری توان جست
چه باشد گر ستمکاری نباشد
مرا گویی که در بستان این راه
گلی بیزحمت خاری نباشد
بود با گرد ران گردن ولیکن
به هرجو سنگ خرواری نباشد
اگرچه پیش یاران گویم از شرم
کزو خوش خویتر یاری نباشد
تو خود دانی که از تو بوالعجبتر
ستمکاری دلآزاری نباشد
چگونه دست یابد بر تو آنکس
کش اندر کیسه دیناری نباشد
چو اندر هیچ کاری پاسخ من
ز گفتار تو خود آری نباشد
اگر فارغ بود سنگین دل تو
ز بخت من عجب کاری نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به احساسات عمیق خود اشاره میکند و بیان میکند که اگر معشوقش نباشد، هیچ چیزی برای او ارزش نخواهد داشت. او دردها و مشکلات زندگی را در نبود محبوبش بیمعنی میداند و به بیفایده بودن هرگونه تلاش در این شرایط اشاره میکند. همچنین، شاعر به رنجهایی که از دست ستمکاران و دشمنان احساس میکند، ظرافت عواطف انسانی و نیاز به محبت و دوستی را به تصویر میکشد. در نهایت، او تأکید میکند که هر چه بگذرد، بدون حضور معشوق، زندگی نمیتواند به شکل واقعیاش ادامه یابد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوبی تو در زندگیام نباشد، حتی با وجود هزاران مشکل و غم، احساس سنگینی و درد در دلم نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو یا حتی کمتر از تو یاری پیدا شود، چه اهمیتی دارد اگر ستمکاری وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: میگویی که در باغی که من میروم، بدون زحمت و تلاش، هیچ گلی وجود ندارد که خار نداشته باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که به ظاهر زیبا و خوشهیبت مینماید، اما در هر گوشه و مکانی نمیتوان به زیبایی و ارزش او پی برد.
هوش مصنوعی: هرچند که در حضور دوستان از او سخن میگویم، اما در دل میدانم که هیچ کس به خوبی او نیست.
هوش مصنوعی: تو خود میدانی که هیچ ستمگری نفرین شدهتر و دلآزارتر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چطور میتواند کسی به تو دسترسی پیدا کند که حتی یک دینار در جیبش نیست؟
هوش مصنوعی: اگر در هیچ کاری پاسخ من از گفتههای تو با خودت باشد، دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل سنگین تو از آثار بخت من آزاد باشد، تعجبی در کار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز عاشق زارتر زاری نباشد
ز کار او بتر کاری نباشد
ترا کز نیکوان یاری نباشد
مرا نزد تو مقداری نباشد
نباشد دولت وصلت کسی را
وگر باشد مرا باری نباشد
ترا گر کار من دامن نگیرد
[...]
ز مرگم گرچه تیماری نباشد
گلی را سوختن کاری نباشد
ترا خود رسمِ دل داری نباشد
جز آیینِ جفا کاری نباشد
ازین ها به بده ما را کزین ها
که با ما می کنی یاری نباشد
مکن با اهلِ دل نا التفاتی
[...]
تو را با آخرت کاری نباشد
وزان بر جان تو باری نباشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.