قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹ - دشمنان از وی دروغی گفته بودند خلوص خود و عذر مخدوم را گوید
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
پس براندیش و فروبین و بدان صورت حال
هفتهای هست که در دست تجنیست اسیر
به حدیثی که چو موی کف دستست محال
آخر از بهر خدا این چه خیالست و گمان
واخر از بهر خدا این چه جوابست و سؤال
تو خداوند که بر من بودت منت جان
تو خداوند که بر من بودت منت مال
از من آید که به نقص تو زبان بگشایم
یارب این خود بتوان گفت و درآید به خیال
حاش لله نه مرا بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تو این زهره و یارای مقال
دشمنان خاک درین کار همی اندازند
ورنه من پاکم ازین، پاکتر از آب زلال
گرچه فرمانت روانست به هرچ آن بکنی
با من عاجز مسکین چه سیاست چه نکال
جهد آن کن که در این حادثه و درد گران
دور باشی ز تهور که ندارند به فال
بنده را نیست غم جان و جوانی و جهان
غم آنست که بیهوده درافتی به وبال
ور چنانست که خشنودی تو در آن هست
کاندرین روز دو عمرم که مبیناد زوال
کار را باش که کردم ز دل و سینهٔ پاک
خون خود گرچه ندارد خطری بر تو حلال
وعدهای میننهم هین من و قتال و کنب
مهلتی میندهم هین من و جلاد و دوال
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه گناهی و نه خوفی و نه قیلی و نه قال
سخن بنده همین است و بر این نفزاید
که نیفزاید ازین بیهده الا که ملال
تا که ایمد کمالست پس از هر نقصان
بیم نقصانت مبادا ز فلک ای کل کمال
به چنین جرم و تجنی که مرا افکندند
ای خداوند خدا را مفکن در اقوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج شاعر از ظلم و بیعدالتی میپردازد. او از خداوند میخواهد که به وضعیت او توجه کند و به او نیکی کند، زیرا او خود را بیگناه میداند و در دامهایی گرفتار شده که هیچ تقصیری در آن ندارد. شاعر به احساسات عمیق خود در مورد جوانی، زندگی و ناتوانی در برابر قدرتهای بزرگ اشاره میکند و از خداوند درخواست میکند که در این حادثهها به او کمک کند. او بر این باور است که مذهب و طریقت به او اجازه نمیدهد از ظلم و بیعدالتی خاموش بماند و میخواهد که در این سختیها حقیقت زندگیاش روشن شود. در نهایت، او به فضل و کمال خداوند امیدوار است و از او میخواهد که به وضعیتش رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: خداوند متعال به تو جان، عقل، مقام، جوانی و زیبایی عطا کرده است.
هوش مصنوعی: حق آن کس را که برتر از همه موجودات قرار داده است، برای من نشده است که بیدلیل و بیگناه در زیر فشار مشکلات قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: ای خوب من، یک سخن از من را خوب در نظر بگیر و سپس به آن فکر کن و با دقت ببین و از آن حالتی که دارم آگاه شو.
هوش مصنوعی: حدود یک هفته است که در چنگال تجنیست (حالت ناخوشایند یا گرفتاری) گرفتارم، به بیان چیزی که کماهمیت و غیرقابل اعتماد است.
هوش مصنوعی: در نهایت، این چه نوع تفکر و تصوری است که داریم؟ و در پاسخ به آن چه جوابی وجود دارد و چه سوالاتی مطرح میشود؟
هوش مصنوعی: تو ای پروردگار، که نعمت جان بر من ارزانی داشتهای، و ای خالق، که ثروت و مالی که دارم از توست و بر من منت نهادهای.
هوش مصنوعی: من از طرف خودم میتوانم درباره نواقص تو صحبت کنم، ولی ای خدای من، این خود نشاندهندهی درک و تصوری عمیق است.
هوش مصنوعی: هرگز نگوئید که من نمیتوانم با تو روبرو شوم، بلکه حتی ستارهها نیز نمیتوانند با موجودی در سطح تو صحبت کنند.
هوش مصنوعی: دشمنان در این کار نقشهها میکشند، اما من از این مسئله کاملاً پاک هستم، حتی پاکتر از آب زلال.
هوش مصنوعی: هرچند تو به راحتی میتوانی هر کاری که بخواهی انجام دهی، اما من، که فردی ناتوان و بیپناه هستم، هیچ چارهای جز تحمل این وضع ندارم.
هوش مصنوعی: تلاش کن که در این وضعیت دشوار و دردناک از بیپروایی دوری کنی، زیرا چنین رفتارهایی برای تو سودی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من نگران جان و جوانی و دنیا نیستم، بلکه غم من این است که بیهوده به مشکلات و مصائب دچار شوم.
هوش مصنوعی: اگر چیزی موجب خشنودی تو باشد، در این صورت در این روز دو عمرم چیزی وجود ندارد که به زودی نابود شود.
هوش مصنوعی: کاری که انجام دادهام از دل و جان پاک خودم، هرچند که به تو آسیبی نمیرساند، ولی به خاطر این تلاش و کوشش، خون خود را هم فدای آن کردهام.
هوش مصنوعی: من به تو وعده میدهم که در میدان جنگ یا در برابر مرگ، زمانی به تو میدهم تا بتوانی آماده شوی.
هوش مصنوعی: مرگ برایم بهتر است تا اینکه از تو شرمنده باشم. در این حالت نه گناهی هست و نه ترسی و نه نیازی به دعوی و گفتوگو.
هوش مصنوعی: من فقط همین را میگویم و نمیخواهم چیزی به آن اضافه کنم، زیرا افزودن بیشتر فقط موجب دلزدگی میشود.
هوش مصنوعی: هر زمان که به کمال نزدیک میشوی، از نقصها و کمبودهای خود نگران نباش. ای مظهر کامل، از آسمان بترس که مبادا نقصانی بر تو بیفزاید.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، به خاطر این گناه و ظلمی که بر من رفته است، از تو میخواهم که حقایق را از من پنهان نکن و مرا در موضع سرزنش قرار نده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال
سخن بنده همینست و بر این نفزاید
که نیفزاید از این بیهده الا که ملال
تا که امید کمالست پس از هر نقصان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.