گنجور

 
امیر معزی

سر بر خط عشق تو نهادیم دگربار

در دام بلای تو فتادیم دگربار

تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش

خون جگر از دیده گشادیم دگربار

از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم

برکف قدحِ باده نهادیم دگربار

سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود

صبر و خرد از دست بدادیم دگربار

پیمودن با دست سخنهای من و تو

بستوهی و ما بر سر بادیم دگربار

هرچند که بودیم زهجران تو غمگین

امروز به دیدار تو شادیم دگربار

وصل تو چشیدیم و فراق تو کشیدیم

گویی که بمردیم و بزدایم دگربار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode