گنجور

 
امیر معزی

تیر شه را به‌ نظم بستودم

شکر کرد و به‌ فخر سر بفراشت

آمد و بوسه داد سینهٔ من

رفت و پیکان به‌ سینه در بگذاشت

من ندانم که این ودیعت را

سینه تا کی نگاه خواهد داشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode