دوش رفتم به خیمهٔ جانان
تازه کردم به بوی جانان، جان
آفتاب است زیر شب گفتی
زیر زلف اندرون رخ جانان
گر به روز آفتاب رخشان است
پس چرا شد به شب رخش رخشان
جعد او بر شکوفه عنبر بار
زلف او بر ستاره مشک افشان
جان من زیر جعد او پیدا
دل من زیر زلف او پنهان
بود چوگان دو زلف وگوی زنخ
گوی و چوگانش را ز گل میدان
گوی سیمین شود به هرحالی
هرکجا عنبری بود چوگان
زیر آن لب نهفته دندانش
همچو لولو نهاده در مرجان
من به دندان گرفتم انگشتم
در غم عشق آن لب و دندان
گفتم ای دلفریب سیمین بر
ماه گویا تویی و سرو روان
در کنارم تو را سزد گردون
وز وثاقم تو را سزد بستان
گرچه با تو مرا خوش است وصال
ورچه دیدار توست قوت روان
از وصال تو خوشترست مرا
خدمت نور دولت سلطان
آفتاب تبار قتلغ بیک
میر گیتیگشای ملک ستان
آنکه همنام شیر یزدان است
هست برهان قدرت یزدان
وان که سلطان برادرش خواند
همچو سلطان بود ز بخت جوان
چاکر جاه و قدر اوست زمین
بندهٔ عقل ورای اوست زمان
کرد با رای او قضا بیعت
کرد با قَدْر او قَدَر پیمان
مهر او با موافقان رحمت
کین او با مخالفان طوفان
دل صافیش چشمهٔ خورشید
کف کافیش چشمهٔ حیوان
کوه با حِلم او چو باد سبک
باد با طبع او چو کوه گران
چون به رزم اندرون گشاد کمین
چون به جنگ اندرون کشید کمان
بفکند شیر شرزه را چنگال
بشکند پیل مست را دندان
بر جبین موافقانش نوشت
مهر او: «هل اتی علی الانسان»
بر جبین مخالفانش نوشت
کین او «کُلّ مَنْ عَلیها فان»
ای امیری که زیر همت توست
برج خورشید و خانهٔ کیوان
پدرت را ولایت است و تورا
جای بهرام و جاه نوشروان
بارگاه تو را ز قدر و شرف
زیبد از روی حور شادروان
خدمت شاه و طاعت پدر است
سیرت تو در آشکار و نهان
مقبلی لاجرم زخدمت این
خرمی لاجرم ز طاعت آن
شاعر شاه و مادح دولت
آفرین گوی توست و مدحت خوان
چون پیاده به مجلس تو شتافت
دهد از حال اسب خویش نشان
داشت اسبی که گاه گام زدن
بود با باد تیزرو یکسان
بحر جوشنده بود در رفتار
چرخ کوشنده بود در جولان
چون برو بودمی بیاسودی
پای و دست من از رکاب و عنان
بیسبب ناگهان بخفت و بمرد
مرگ او بود هم بر او تاوان
ای دریغا که ناگهان آورد
ملکالموت اسب من به زیان
میزبان کن مرا خداوندا
تا نباشم پیاده و حیران
گر من از تو ستورکی خواهم
عذر من ظاهرست و حال عیان
هر ستوری که تو مرا بخشی
شکرگویم به پیش شاه جهان
تا پدید آید از خزان و بهار
گه زمستان و گاه تابستان
بر تو فرخنده باد فصل بهار
بر تو فرخنده باد جشن خزان
تا بپاید فلک تو نیز بپای
تا بماند جهان تو نیز بمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییها و جذابیتهای معشوقهاش میپردازد و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از زیباییهای صورت و زلف معشوقه میگوید و اشاره میکند که چگونه دل و جانش در جاذبههای او گم شده است. همچنین او به قدرت و عظمت یک شخصیت بزرگ اجتماعی و سیاسی اشاره میکند و او را ستایش میکند. شاعر در نهایت دعا میکند تا در زندگیاش خوشید و زیباییها پایدار بمانند و بر آن شخصیت بزرگ (سلطان) ایران نیز درود میفرستد.
هوش مصنوعی: دیروز به خیمهٔ محبوبم رفتم و با بوی او جان تازهای گرفتم.
هوش مصنوعی: در زیر تاریکی شب، مانند خورشیدی میدرخشد که زیر زلفهای محبوب جا گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر روز آفتاب درخشان است، پس چرا در شب چهرهاش همچنان درخشان است؟
هوش مصنوعی: موهای او مانند شکوفههای خوشبو و زلفهایش همچون ستارههای زیبا درخشان و پراکندهاند.
هوش مصنوعی: روح من در زیر زیباییهای او نمایان است، اما دل من در زیر گیسوانش مخفی شده است.
هوش مصنوعی: زلفهای او همچون چوگان است و لبخندش مانند گوی، و او با آرامش در میدان زندگی بازی میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که عطر خوشی به مشام برسد، حتی در سختترین شرایط، زیبایی و جذابیت خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زیر آن لب، دندانهایش پنهان است، مانند مرواریدی که در مرجان جای گرفته است.
هوش مصنوعی: در غم عشق، آنقدر دچار درد و رنج شدم که انگشتم را به دندان گرفتم.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیبای دلفریب، تو به روشنی ماه میمانی و مانند سروی هستی که در دشت میرقصد.
هوش مصنوعی: در کنار من، شایستهی توست که به آسمان نظر کند و از بند من، لایق توست که از باغ لذت ببری.
هوش مصنوعی: هرچند که بودن با تو و دیدارت برایم بسیار خوشایند است، ولی این عواطف و احساسات همچنان به من نیرو و انرژی میدهد.
هوش مصنوعی: خدمت به نور و روشنایی سلطنت تو برایم از دیدار تو هم لذتبخشتر است.
هوش مصنوعی: خورشید گیتی، شاهی است که در میدان نبرد، پیروزی به ارمغان میآورد و زمین را تحت سلطه خود در میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که نام او مانند نام شیر است، نشانهای از قدرت خداوند است.
هوش مصنوعی: کسی که برادرش را به مقام سلطنت میخواند، به واسطه سرنوشت خوبش، خود نیز مانند یک سلطان است.
هوش مصنوعی: خدمتکار و نگهبان مقام و جایگاه او، زمین تابع عقل و دانایی بالاتر از اوست و زمان نیز در اختیار آن عقل است.
هوش مصنوعی: با تدبیر او، تقدیرها رقم خورد و با ارادهاش، سرنوشتها مشخص شدند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او برای کسانی که با او همنظر هستند، مانند رحمت و لطف است، اما برای کسانی که مخالف او هستند، همچون طوفانی و ویرانگر است.
هوش مصنوعی: دل پاک و زلال او مانند چشمهای پر از نور و روشنی است، و آنچنان روحش سرشار از حیات و انرژی است که همچون چشمهای از زندگی میجوشد.
هوش مصنوعی: کوه با صبر و بردباری او سبک و بیوزن شده و باد با طبیعت او سنگین و محکم شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان جنگ و نبرد، کمین خود را به نمایش گذاشت، تیراندازی به جنگ درآورد.
هوش مصنوعی: شیر قوی و شجاع از شدت قدرتش چنگالهایش را بر میافکند و فیل مست را هم با شدت به دندان میرسد.
هوش مصنوعی: بر پیشانی دوستداران او نوشته شده است: «آیا بر انسان زمانی نیامده که»
هوش مصنوعی: بر پیشانی دشمنانش نوشته شده است که هر چیزی که بر روی زمین است، زوالپذیر است.
هوش مصنوعی: ای بزرگی که زیر سایهٔ تو، خورشید و خانهٔ کیوان (سیارهٔ زحل) قرار دارد.
هوش مصنوعی: پدر تو مقام والایی دارد و تو در موقعیتی برتر از بهرام و جاه نوشروان قرار داری.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو شایستهی احترامی است که از زیباییها و روحانیّت برمیخیزد.
هوش مصنوعی: انجام خدمت به شاه و اطاعت از پدر، اصل و بنیاد رفتار تو در زندگی چه در ظاهر و چه در باطن است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از دیدگاه شاعر، خوشی و شادکامی ناشی از خدمت و عبودیت است. در واقع، برای دستیابی به شادی و سعادت، باید به طاعت و خدمت پرداخته شود.
هوش مصنوعی: شاعر در واقع تو را به عنوان شاه و مدحگوی کسی که دولت را بنا نهاده، ستایش میکند و در وصف تو شعر میسراید.
هوش مصنوعی: وقتی کسی پیاده به دیدار تو میشتابد، نشانههایی از وضعیت و شرایط اسبش را به تو میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی اسبی داشت که هنگام راه رفتن، سرعتش با باد تند یکی بود.
هوش مصنوعی: در حرکت چرخش دنیا مثل دریا است که همیشه جوشان و پر از جنب و جوش است.
هوش مصنوعی: وقتی او میرفت، من احساس راحتی میکردم و پا و دستم از کنترل و هدایت آزاد بود.
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی ناگهان خوابش برد و جان سپرد. مرگ او نتیجه رفتارهایش بود.
هوش مصنوعی: ای کاش که ناگهان فرشته مرگ، زندگیام را به پایان نبرد.
هوش مصنوعی: خداوندا، مرا پذیرایی کن تا در مسیر زندگی سردرگم و تنها نباشم.
هوش مصنوعی: اگر من از تو چیزی بخواهم، واضح است که نیازی به پنهان کردن دلایل من نیست و وضعیت من نیز آشکار است.
هوش مصنوعی: هر کمکی که به من کنی، برایش سپاسگزارم و آن را پیش بزرگترین حکمران دنیا ارزشمند میدانم.
هوش مصنوعی: هر فصلی به نوبت خود ظاهر میشود، به طوری که با آمدن بهار و پاییز، زمستان و تابستان نیز در زمان مناسب خود به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: بهار و گلچینی برای تو مبارک باشد و همچنین جشن فصل پاییز نیز برای تو خوشایند و پر برکت باد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان و ستارهها پابرجا هستند، تو هم پایدار باش تا دنیایت همچنان باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
جعد مویانت جعد کنده همی
ببریده برون تو پستان
پیر فرتوت گشته بودم سخت
[...]
آمد ای شاه دوش ناگاهان
فیلسوفی به نزد من مهمان
پاک چون رای تو ز دوده سخن
تیز چون تیغ تو گشاده زبان
گفت با من زهر دری و شنید
[...]
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی وبخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدوفروخته باد
[...]
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند و بارشان انسان
بار مانند تخم خویش بود
سر بیابی چو یافتی پایان
چون سخنگوی بود آخر کار
[...]
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.