چیست آن دریا که هست از بخشش او در جهان
نیل و سیحون و فرات و دجله و جیحون روان
کشتی امید خلق آسوده اندر موج او
موج او اندر جهان پیدا و ناپیدا کران
اندر او غَوّاص فکرت گوهر آورده به دست
واندر او ملاح دولت برکشیده بادبان
ساحل او منتهای همت خرد و بزرگ
لجهٔ او ملتجای دولت پیر و جوان
چشمهای در پیش او آبش به از آب حیات
اصل او از نور و ظلمت در میان آن نهان
گر شنیدی جشمهایکاندر مپان ظلمت است
بنگر اکنون چشمهای کش ظلمتاست اندر میان
گل بهٔکجر عهکه خضر از آب آن جشمه بخورد
ایزد او را داد در دنیا بقای جاودان
چشمهای بهترکه باقیگشته اندر آب او
صدهزاران خلق چون خضر پیمبر در جهان
آید از دریا بدین جشمه همی هر ساعتی
ماهی زرین تن سیمیندل مشکینزبان
زین عجبتر پیکری در آفرینش کس ندید
بیبصر بسیار بین و بیخرد بسیار دان
عاشقان را ماند و مانند مرغی طرفه است
گه حریر ساده پوشد گه منقش پرنیان
خیر زان رنگ است و دارد قوت شمشیر تیز
طرفه باشد قوت شمشیر تیز از خیزران
شمع کردارست و آبش از دُخانش روشن است
طرفهتر شمعیکه دارد روشنایی در دخان
مرغ زرین است و از منقار او بارد همی
گوهری کش هست قیمتگنجهای شایگان
دشمن او هست فولاد و به روزی چندبار
سردهد بر باد و با دشمن شود بر آسمان
زایران را مُدْغَم است اندر ضمیرش جاه و آب
سائلان را مُضمرست اندر ضمیرش آب و نان
برزمین از نقش او گه بیم باشد گه امید
در زمان از نفس او گه سود باشد گه زیان
واجب است از قول ایزد نقش او اندر زمین
سایرست از دست صاحبنفس او اندر زمان
صاحب دولت مجیر دولت و صدر کفات
ناصر دین کدخدای خسرو گیتی ستان
سید و تاج وزیران مکرّم آنکه هست
مُنعِمٌ فی کُلِّ حالٍ مُقبِلٌ فی کلّ شان
آسمان قدری که تا گسترد جودش بر زمین
از وجود او شَرَف دارد زمین بر آسمان
ابر نوروزی شبانروزی همی بارد سرشک
بر امید آنکه باشد چون کفش گوهرفشان
چون که بربندد کمر اندر همه عکس آفتاب
وان کمر بندد ز بهر خدمت او برمیان
تا که بشنیدند وصف جُود او یاقوت و لعل
هر دو هر سالی کنند اظهار جود او زکان
جود او از بهر زینت زین دو گوهر پر کند
آستین از ماه نوروز و کنار از مهرگان
مهرگان از باد بیرون آورد یاقوت را
لعل را نوروز بر بندد به شاخ ارغوان
در حریم عدل او بیرهبر و بیبدرقه
تشت زر برسر همیتنها رود بازارگان
در پی تعویذ اسبابش ببر آید همی
آهو اندر دشت اَرمان ادر پیا شیر ژیان
زانکه از گردون نتابد چون سنان او شهاب
خواهدی تا دور رمُحشَ را شهابستی سنان
ور به جای حشر گردون را دهندی اختیار
اسب او را سازدی از خویشتن برگستوان
خامهٔ او باد عیسی را همی ماندکزو
دیدهٔ اَعمی بصر یابد تن مرده روان
نیزهٔ او چوب موسی را همیماند کزو
ااژدهایی در میان آرد زچوب خیزران
آتش غم جان درویشان عالم سوختی
گر سرشک نعمت او نیستی آتش نشان
گوش او گویی به کرمان بشنود بیواسطه
هرکجا درکشوری آید ز درویشی فغان
او به کرمان است و از جودش به هر اقلیم هست
منتی بر هر مَکین و نعمتی در هر مکان
کاروان است از ثناگویان او بر هر زمین
وز عطای او بضاعتهاست در هر کاروان
پشت خانان پیش نام او دوتاگردد همی
زانکه هست از پشتیش بر پشتشان بارگران
بس کسا کز بهر خدمت پیش او آید چو تیر
زیر بار منت او بازگردد چون کمان
هرکجا از قصه و اخبار او رانی سخن
قصهٔ بهمان شود منسوخ و اخبار فلان
خالد و یحیی و برمکگر بدندی اجود ورزا
وز سخاوت تازه کردندی روان باستان
هر سه گفتندی که شاگردیم و صاحب اوستاد
هر سهگفتندی که مهمانیم و صاحب میزبان
نام آن صاحب که شاهنشاه را دستور بود
از مناقب داستان شد در ری و در اصفهان
نام این صاحب که دستورست ایران شاه را
از فضایل هست در ایران و توران داستان
گفت آن صاحب به یک زَلّت خلود اندر سقَر
گوید این صاحب به یک طاعت خلود اندر جنان
آن فساد شرع را در خاندان کردی غُلو
وین صلاح خلق را جوید علو خاندان
آن بدی از دیو دانستی و نیکی از خدای
وین همی داند بدو نیک از خدای غیبدان
گرچه از بخشیدن آن گوشها شد پر خبر
اینک از بخشیدن این چشمها شد پر عیان
ورچه توقیعات آن را در رسائل نُسخَت است
پیش توقیعات این حشوست توقیعات آن
ای جوانمردی که هست احسان تو بیش از سؤال
وی سخادستی که هست انعام تو بیش از عمان
زر به چشم همت تو خاک را ماند همی
زین قِبَل دارند شاهانَش به خاک اندر نهان
خود نپرد ور بپرد بر سر خصمت همای
زان قبل پرد که طعمه سازد او از استخوان
گر خبر بودی فریدون را زرای فرخت
فال نگرفتی فریدون از درفش کاویان
وردل نوشین روان گشتی به گفتار تو گرم
مهر آتش سردگشتی بر دل نوشینروان
چون زبان باید گشاد و چون قلم باید گرفت
معجزست اندر بیان و ساحرست اندر بنان
هم بنانت ساحرست و هم بیانت معجزست
سحر داری در بنان اعجاز داری در بیان
هر که دارد دل به مهرت بستهٔ بند هوی
جان او هرگز نگردد خستهٔ زخم هوان
شُکر تو جان است گویی کاندر آویزد ز دل
مَدحِ تو عقل است گویی کاندر آویزد ز جان
چون صدف گشته است و چون نافه ز شکر و مدح تو
هم ضمیر شُکرگوی و هم زبان مدحخوان
آن یکی گویی که درّ پاک دارد در ضمیر
وین یکی گویی که مشک ناب دارد در دهان
تا قیامت رسته گشت از امتحان روزگار
هر که در مدح تو روزی طبع را کرد امتحان
وان که گرداگرد درگاه تو منزلگاه ساخت
چرخ گرداگرد او از نائبات آرد امان
مهترا بر پایهٔ قدر تو نتوانم رسید
گر بسی حیله کنم وز وهم سازم نردبان
عذر دارم گر هنرها بر تو نتوانم شمرد
قطرهٔ باران نوروزی شمردن کی توان
گر رساند دست اقبالت به فَرقَد قدر من
دست شَعری مرکب شِعر مرا گیرد عنان
ور نظر خورشید وارت مشتری باشد مرا
مشتری و زهره را در طالعم باشد قِران
ور ببینم مجلس عالیت را یک شب به خواب
جَنّتُالاَعلی تو پنداری همی بینم عیان
تا برآید بَهرَمان از شاخ گل وقت بهار
تا براید کهربا از تاک رز وقت خزان
باد روی بدسگالت زرد همچون کهربا
باد روی نیک خواهت سرخ همچون بهرمان
تا که باشند اختران بر چرخ پیش ماه نو
هم چو سیمین گویها در پیش زرین صولجان
کوی دولت در خم اقبال چوگان تو باد
کرده اقبال تو دولت را به پیروزی ضمان
تا که باشد طَیلَسان کوه در دی مه قَصَب
کیل را باشد به زیر طیلسان طی لسان
عاشق نام تو اندر مُکرِمَت هر نامدار
طالب کام تو اندر مملکت هر کامران
قلعهٔ بخت تو را خورشید تابان کوتوال
خانه عمر تو را گردون گردان پاسبان
عالم از عدل تو همچون بوستان آراسته
راویان مدح تو چون بلبلان در بوستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به تمجید و وصف ویژگیهای مثبت و انسانیت یک شخصیت برجسته میپردازد، که بهعنوان دریایی از بخشش و محبت توصیف شده است. دریا نمادی از امید و وفور است که کشتیهای زندگی را در این امواج قرار میدهد. در اینجا، عشق و فداکاری وی به جودی و بخت بسیاری از مردم مرقوم شده است.
شخصیت مورد نظر همچنین به مثابه عنصری نورانی توصیف میشود که سلطنت، قدرت و عدالت را به ارمغان میآورد و به نوعی در سایه وجوداو، زمین چهرهی زیباتر و نیکوتر به خود گرفته است. او به عنوان سرچشمهی علم و خرد، در دلها جای دارد و سخایش موجب آرامش و آسایش دیگران است.
در نهایت، متن به ضرورت ستایش و بزرگداشت این مرد بزرگ اشاره دارد و بر این نکته تأکید دارد که مدح و شکر او جزء لاینفک زندگی و امید برای دیگران است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به دریا یا منبعی است که به واسطهٔ بخشش خود، آبهای بزرگ و معروفی چون نیل، سیحون، فرات، دجله و جیحون را به وجود میآورد. یعنی این دریا منبع زندگی و نعمتهایی است که در سراسر جهان پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: کشتی امید مردم به آرامی در امواج او در حرکت است و او در جهانی که هم قابل دیدن است و هم نامرئی، حاضر و غایب میباشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر شخصی پرداخته میشود که در عمق تفکر خود به جواهراتی دست یافته است و همچنین کسی که در مسیر زندگی، با اقتدار و تدبیر، کشتی سعادت را به جلو میبرد.
هوش مصنوعی: بهترین تلاش و آروزهای انسانها در ساحل او خلاصه میشود و دریاچهٔ او محلی است که خوشبختی و قدرت همه، اعم از جوانان و پیران، در آنجا جمع است.
هوش مصنوعی: چشمهای در مقابل او وجود دارد که آبش از آب حیات بهتر است. اصل و ماهیت او در میان نور و تاریکی پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر شنیدی چشمهای که در دل تاریکی است، اکنون نگاه کن که چشمهای دیگر در میان همان تاریکی وجود دارد.
هوش مصنوعی: گل به خضر میگوید که اگر او از آب آن چشمه بنوشد، خداوند به او زندگی جاودانه در دنیا خواهد داد.
هوش مصنوعی: چشمهای وجود دارد که در آن آبش همیشه جاری است و به خاطر این آب، هزاران انسان مانند حضرت خضر در دنیا زنده و شاداب هستند.
هوش مصنوعی: هر ساعت از دریا به این چشمه ماهیای میآید که بدنش طلا، دلش نقرهای و زبانش مانند مشک است.
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که در آفرینش، پیکری وجود ندارد که بدون چشم و بینش باشد، در حالی که افراد زیادی با چشم هستند، اما بیخرد و ناداناند.
هوش مصنوعی: عاشقان مانند پرندهای هستند که گاهی لباس ساده و گاهی لباس زیبا و ظریف به تن میکنند.
هوش مصنوعی: خوبی و نیکی از جنس خاصی است و قدرت آن مانند تیزی شمشیر است، جالب اینکه قدرت تیزی شمشیر از گیاهی به نام خیزران ناشی میشود.
هوش مصنوعی: شمعی که رفتار و عملکردش روشناییاش را از دودی که تولید میکند میگیرد، جالبتر است. این شمع در حالی که در دود غوطهور است، همچنان نوری دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای زرین رنگ وجود دارد که از منقار او جواهراتی باارزش و گرانبها فرو میریزد، جواهراتی که قابل مقایسه با گنجینههای ارزشمند هستند.
هوش مصنوعی: دشمن او مانند فولاد است و در برخی روزها به راحتی در مقابل باد قرار میگیرد، اما با دشمن خود به اوج آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: زائران در دل خود شان به نوعی مقام و منزلت را پنهان کردهاند و در عوض، سائلان (نیازمندان) در دل خودشان نیاز به آب و نان را مخفی کردهاند.
هوش مصنوعی: در زندگی انسان، گاهی احساس نگرانی و ترس وجود دارد و گاهی امید و آرامش. همچنین، در زمانهای مختلف، از کارها و تصمیمات خود گاهی بهرهمند میشویم و در مواقعی هم دچار زیان و ضرر میشویم.
هوش مصنوعی: لازم است بدانیم که نقش و نشان خداوند در زمین متفاوت است و این به دست کسانی است که نفس خود را کنترل کردهاند و بر زمان حاکم هستند.
هوش مصنوعی: مالک این وزارت و رهبری که حامی دین است، همان سرور و فرمانروای جهانیان است.
هوش مصنوعی: سید و تاج وزیران بزرگوار کسی است که در هر شرایطی بخشنده و در هر کاری حاضر و آماده است.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بخشندگی و نعمتهایی که از وجود او به زمین میرسد، افتخار و شرافت دارد و این باعث میشود که زمین نسبت به آسمان مقام والایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: ابر نوروزی در طول شبانهروز باران میبارد و امید دارد که روزی مانند کفشی با جواهر درخشان شود.
هوش مصنوعی: وقتی کسی در برابر زیبایی و جاذبههای آفتاب سحر و جادو را میبندد، آن شخص نیز به خاطر خدمت به او خود را در وسط این زیبایی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از بخشندگی او میشنوند، یاقوت و لعل هر سال به خاطر بخششهای او به نمایش گذاشته میشوند.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که generosity او به خاطر زیباییهای دو فصل خاص، آستینش را با نور بهار و میوههای پاییز پر میکند.
هوش مصنوعی: مهرگان، جشن پاییز، یاقوت را از درون باد بیرون میآورد و نوروز، جشن بهار، را بر شاخههای درخت ارغوان میآویزد.
هوش مصنوعی: در فضای عدالت او، بدون نیاز به راهنما و همراه، یک تاجر با تشت طلا به تنهایی به بازار میرود.
هوش مصنوعی: در جستجوی درمان و راه چاره، آهو به سمت دشت آرمانی میرود و در پی آن، شیر قدرتمندی نیز حضور دارد.
هوش مصنوعی: زیرا از آسمان مانند تیرکمان، ستارهای نازل نخواهد شد، مگر اینکه تو نیز برای دور کردن دشمنان، تیرهای خود را به سوی آنها رها کنی.
هوش مصنوعی: اگر بهجای زندگی دنیا قدرت را به او بدهی، او هم میتواند اسب خود را از دل خود به خوبی تربیت کند.
هوش مصنوعی: قلم او به کیفیتی است که مانند باد عیسی میماند؛ طوری که حتی شخص نابینا نیز میتواند از آن، جان مردهای را ببیند و حیات ببخشد.
هوش مصنوعی: نیزهٔ او مانند چوب موسی است که از آن، اژدهایی در وسط به وجود میآید، همانند چوبی که از آن طبع خیزران (نی) میسازند.
هوش مصنوعی: اگرچه درویشان در غمهای خود دچار آتش سوزانی هستند، اما اگر تو از نعمتهای او بینصیب باشی، نمیتوانی آتش آنها را خاموش کنی.
هوش مصنوعی: گویی گوش او به گونهای است که در کرمان، بدون واسطه، میتواند هر جا که در یک کشور کسی از درویشی ناله کند، بشنود.
هوش مصنوعی: او در کرمان زندگی میکند و بخششهایش به همه نقاط جهان میرسد. وجودش بر هر جایی افتخاری است و نعمتهایش در هر مکان حس میشود.
هوش مصنوعی: در هر جایی گروهی از ستایشگران وجود دارند و از بخششهای او، امکانات و ثروتها در تمامی این گروهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: پشت کسانی که در مقام و قدرت هستند، به خاطر نام او خم میشود، زیرا از پشت آنها بار سنگینی وجود دارد که بر دوششان است.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم برای خدمت به او نزدش میآیند، اما مانند تیری که زیر بار مسئولیت خم میشود، پس از اتمام کار دوباره به حال خود برمیگردند.
هوش مصنوعی: هر کجا صحبت از داستانها و اخبار او باشد، سخن پیرامون قصه و اخبار دیگر بیاهمیت و فراموش شده میشود.
هوش مصنوعی: اگر خالد و یحیی و برمک نیز در بخش generosity و بخشش نیکوکار بودند، باز هم روح بلند و سخاوت پیشگان از آنان فراتر است.
هوش مصنوعی: هر سه نفر میگویند که ما شاگرد هستیم و استاد متعلق به او است. همچنین هر سه نفر میگویند که ما مهمان هستیم و صاحب میزبان هم اوست.
هوش مصنوعی: نام آن صاحب که فرماندهی شاهنشاه را بر عهده داشت، از ویژگیها و فضایلش در ری و اصفهان روایت شد.
هوش مصنوعی: این شخصی که نامش ذکر شده، برتریهایی دارد که در داستانها و قصههای ایران و توران به عنوان یک شاه شناخته میشود.
هوش مصنوعی: آن شخص میگوید که با یک اشتباه میتوان به عذاب ابدی در جهنم رسید، اما همین یک عمل نیک هم میتواند موجب جاودانگی در بهشت شود.
هوش مصنوعی: در خاندان تو، فساد شرع را افراط (غلو) نشان دادی و اکنون در جستجوی اصلاح مردم هستی و برتری خاندان خود را طلب میکنی.
هوش مصنوعی: تو بدی را از دیو شناختهای و نیکی را از خداوند، و این شخص نیز میداند که نیکی و بدی از خداوندی که به غیب آگاه است، سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: هرچند با گوش دادن به خبرها از بخشیدن آگاهی پیدا کردهایم، اما اکنون با دیدن، حقیقت این بخشش به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که نامهها و نوشتههای آن در رسالهها موجود است، اما پیش از این نوشتهها، تکرار و زایدگویی آنهاست.
هوش مصنوعی: ای جوانمردی که کمکهای تو از پرسش دیگران بیشتر است، و بخششهای تو از دارایی و ثروت بیشتر است.
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه همت و اراده تو ارزشمندتر از طلاست. به خاطر این ویژگی، شاهان و بزرگان نیز در برابر تو به خاک افتادهاند و نهان شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر خودت به میدان نبروی و از منازعات دوری کنی، درخواستی برای دیگران میشود که بر تو حمله کنند. پرندهای که بر سر شکارش مینشیند، پیش از آنکه طعمهای پیدا کند، از استخوانها نیز بهره میبرد.
هوش مصنوعی: اگر از سرنوشت فریدون مطلع بودی، نمیگفتی که فریدون از پرچم کاویان به شادمانی دست یافته است.
هوش مصنوعی: دل خوشمزهام از گفتار تو گرم و پر از محبت شده، اما آتش سردی بر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: زبان باید آزاد باشد تا سخنان شگفتانگیزی ادا کند و قلم نیز باید با دقت و احتیاط به کار گرفته شود، زیرا در کلام میتواند زیبا و تاثیرگذار باشد و در نوشتن نیز به گونهای جادوگرانه عمل کند.
هوش مصنوعی: دستهای تو جادوگری است و سخنانت معجزه. در انگشتانت سحری نهفته و در کلامت اعجازی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش را به عشق تو پیوند زده، هرگز درد ناامیدی و ناخرسندی را تجربه نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: شکرگزاری تو برای روح من مانند بستری است که در آن احساسات من جا میگیرند. ستایش از تو برای عقل من همچون دلی است که با تمام وجود، جانش را تسلیم تو میکند.
هوش مصنوعی: چون صدف به زیبایی و نرمی تبدیل شدهای و مانند نافهای پر از عطر و شیرینی، خودت نیز شکرگزار و مدحخوان هستی.
هوش مصنوعی: یکی از آنها مثل این است که گوهری ناب و خالص در دل دارد، و دیگری مانند کسی است که عطر خاص و باارزشی در دهانش دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در ستایش تو، روزی دست به آزمون talent خود زده باشد، تا قیامت از آزمایشهای زمانه رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: کسی که در اطراف درگاه تو خانه ساخته است، چرخ زمان به دور او از بدیها و مشکلات ایمنی میدهد.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، به توان و مقام تو هر چقدر هم تلاش کنم و به هر حیلهای متوسل شوم، نمیتوانم به تو برسم و تو را درک کنم.
هوش مصنوعی: اگرچه میخواهم هنرهایم را برای تو بیان کنم، اما نمیتوانم. همانطور که نمیتوان یک قطره از باران بهاری را شمرد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشتت به موقعیت و موفقیت برساندت، با شعرم مانند شعر مرکب و زیبا همراه خواهد شد و به خوبی آن را هدایت میکند.
هوش مصنوعی: اگر نگاهم به خورشید تو باشد، پس من مشتری و زهره را در سرنوشت خود به هم پیوند میزنم.
هوش مصنوعی: اگر یک شب مجلس بالای تو را ببینم، گویی که به وضوح در بهشت اعلی مشاهدهاش میکنم.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، زمانی که گلها شکوفا میشوند، میتوان بهرهای از زیبایی و زندگی برد. اما در فصل خزان، از تاکهای رز که میوهای به نام کهربا میدهد، میتوان نتیجهگیری کرد که هر فصلی زیباییها و نعمتهای خود را دارد.
هوش مصنوعی: باد بر چهرهی بدخواه تو زرد و زشت میوزد، مانند کهربا؛ اما باد بر چهرهی نیکوکار تو سرخ و شاداب است، مانند بهار.
هوش مصنوعی: زمانی که ستارهها بر آسمان حضور دارند، ماه نو نیز جلوهگری میکند، مانند توپهای نقرهای که در برابر چوبهای زرین ظاهر میشوند.
هوش مصنوعی: دولت و موفقیت تو در مسیر خوشبختی و اقبال قرار گرفته است، و این پیروزی تو را به ضمانت میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پوشش سبز کوهها در دیماه وجود دارد، زردگلی هم در زیر این پوشش خواهد بود.
هوش مصنوعی: محبت به نام تو باعث شده که عاشق به خوبیها و فضایل تو توجه کند و هر کسی که به دنبال خوشبختی و کامیابی است، در پادشاهی تو به جستجوی خواستههای خود میپردازد.
هوش مصنوعی: شانس و خوشبختی تو مانند خورشید درخشان است و ناظر بر زندگی تو، مانند نگهبانی که از خانهات مراقبت میکند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر عدل تو مانند باغی زیبا و مرتب است و ستایشگران تو مانند بلبلانی هستند که در این باغ میخوانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.