الا ای گردش گردون دوّار
ندانی جز بدی کردن دگر کار
نگردی رام با کس در زمانه
نبندی دل به مهر هیچ دیّار
گروهی را نمایی شادمانی
وز ایشان دور داری رنج و آزار
پس آنگه ناگهان دودی بر آری
از آن دوده به درد و داغ و تیمار
به چشم تو چه دانا و چه نادان
به پیش تو چه بر تخت و چه بردار
خداوندی که آرام جهان بود
در او امید بسته خلق هموار
به دست جاهلی جان گرامیش
ربودی از تن پاک اینت غدار
چو خواجه خود نپروردی چو بچه
چرا پرورده را خوردی چنین خوار
نه عهدش بود اصلت را دلایل؟
نه دستش بود روزت را نمودار؟
نه او بد مرکز دوران عهدت؟
نه پرگار تو او را بود رفتار؟
چرا بگسستی آن جانش ندانی
که بیمرکز نگردد هیچ پرگار
الا یا آفتاب صبحگاهی
بدین کی بودی از عالم سزاوار
نه تو رفتی که قدرت رفت و دولت
نه تو مُردی که رایت مرد و آثار
نه دولت را بود زین بیش رونق
نه فرمان را بود زین بیش دیدار
تو بودی رازق رزق زمانه
دروغ تنگدستان را خریدار
تو را دانم نکشت آن کاو تو را کشت
که رزق مردمان را کُشت ناچار
در روزی ببست و راه شادی
سر دولت برید و دست مقدار
درخت جود را برکند و افکند
سخا را بیخ و بخشش را نگونسار
خداوندا پس از تو کی دهد دل
که مدحت را کنم در وهم تکرار
دریغا وا دریغا زان نگویم
که از گریه برآمد طبع از کار
همی گویم به رسم پادشاهی
فرو خفت و نگردد نیز بیدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضعیت ناگوار زمانه و زوال قدرت و امیدهای انسانی اشاره دارد. شاعر به گردش و تغییرات غیرقابل اعتماد زندگی میپردازد و از بیوفایی و ناپایداری دنیا سخن میگوید. او به خدای ستمگر و بیرحم اشاره میکند که جان انسانهای خوب را میگیرد و جامعه را دچار رنج و درد میکند. در نهایت، شاعر از نبود امید و فقدان حمایت الهی گلهمند است و ناتوانی در تغییر شرایط را بیان میکند. او به این نتیجه میرسد که قدرت و ثروت نمیتوانند به تنهایی موجب خوشبختی شوند و در خلاصی از درد و رنج بشری ناتوانند.
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، تو فقط به بدی کردن میپردازی و هیچ کار دیگری نمیدانی.
هوش مصنوعی: هرگز به کسی وابسته مشو و در دنیای پر تغییر و ناپایدار، دلت را به محبت هیچ سرزمین یا فردی نسپار.
هوش مصنوعی: گروهی را شاد و خوشحال میکنی و از آنها رنج و درد و ناراحتی را دور میسازی.
هوش مصنوعی: سپس ناگهان از آن دوده، دودی برمیخیزد که نمایانگر درد و غم و رنج است.
هوش مصنوعی: به چشم تو، چه کسی عالم و چه کسی جاهل مهم نیست؛ در کنار تو، چه کسی بر تخت نشسته و چه کسی از آن پایین آمده، اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: خداوندی که سبب آرامش و آسایش جهان است، مخلوقاتی که به او امید دارند نیز در مسیرهای زندگی خود به شکلی آسان و هموار پیش میروند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که کسی بهطور ناآگاهانه و از روی جهل، جان یک انسان عزیز و با روح ارزشمند را از جسم او میگیرد. این عمل نشاندهنده بیرحمی و خست شدن از کاهلی و بیتوجهی به ارزش انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر خودت فرزند را تربیت نکردی، چرا باید به فرزندی که تربیت شده، اینقدر بیاحترامی کنی؟
هوش مصنوعی: آیا دلیلی برای اصل و نسب تو وجود داشت؟ آیا او میتوانست روزهای تو را به تصویر بکشد؟
هوش مصنوعی: آیا او از تو بدتر است که مرکز این دوران باشد؟ آیا رفتار او مثل کار تو نیست؟
هوش مصنوعی: چرا آن روح را از خود دور کردی، حال آنکه هیچ پرگار نمیتواند بدون مرکز بچرخد؟
هوش مصنوعی: ای خورشید صبحگاهی، تو کیستی که شایستهی حضور در این جهان هستی؟
هوش مصنوعی: هم نه تو رفتی که قدرت و حکومت رفت و نه تو مردی که نشانهها و یادگارها از بین رفتند.
هوش مصنوعی: نه زندگی به این شادی و رونق ادامه دارد و نه امکان دارد که فرمانروایی بیشتر از این دیدار خوش داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو باعث روزیدادن در این زمانهای و باعث خریدن دروغهای تنگدستان شدهای.
هوش مصنوعی: میدانم که تو به وسیله کسی کشته نمیشوی که خودت را از بین میبرد، بلکه به دست کسی کشته میشوی که موجب نابودی روزی مردم میشود.
هوش مصنوعی: در یک روز خاص، راه شادی بسته شد و دولت به پایان رسید و زندگی به سمت ناامیدی پیش رفت.
هوش مصنوعی: درخت جود را قطع کرد و سخاوت را از ریشه برکند و بخشش را به زمین افکند.
هوش مصنوعی: ای خداوند، جز تو چه کسی میتواند دلی به من دهد که بتوانم ستایش تو را بارها و بارها در ذهنم تکرار کنم؟
هوش مصنوعی: متأسفانه دارم میگویم که به خاطر گریه کردن، روحیهام به هم ریخته و از کار افتاده است.
هوش مصنوعی: من بهسان یک پادشاه سخن میگویم؛ خوابیدهام و دیگر بیدار نخواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شَمَر بسیار ماند
زُهومت گیرد از آرام بسیار
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
[...]
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
[...]
نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بیخرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
[...]
خدای پاک و بی همتا و بی یار
هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.