گنجور

 
اثیر اخسیکتی

تا دورم از آن دو زلف مشکین بتاب

از آتش دل، ز دیده می ریزم آب

اکنون چه کنم که بخت برگشته من

گفتار به نامه کرد و دیدار بخواب

 
sunny dark_mode