گنجور

 
اثیر اخسیکتی

پسته خندان تو شکر فشاند

سنبل پرتاب تو عنبر فشاند

ناز تو چون باز نوشت آستین

دامن کبر از دو جهان بر فشاند

در قدم عشوه ی تو، بس که دوش

عشق ز رخساره ی من زر فشاند

وز قبل تیره گی چشم من

لعل تو یا رب، که چه گوهر فشاند

از رخ و زلف تو خیالی برست

دست شرف بر شب و اختر فشاند

شعله من دامن کردون بسوخت

لطف تو چون آستی اندر فشاند

بود اثیر آندم و یک جان خشک

بر سر این یکدو غزل برفشاند