از دل گره غم تو بگشادم
سودای تو از دماغ بنهادم
بر من دگری گزیدهای شاید
او را به تو و تو را به او دادم
عمریست که خاک تو همیبوسم
معلومم شد کنون که بربادم
یک چند ز جور تو برآسایم
گر دولت عافیت دهد دادم
بل تا، زره سپهر باز افتد
روزی دو سه کاروان فریادم
من بندهی بخت فرخ خویشم
کز دست غم تو کرد آزادم
عمری بگذاشتم که یک ساعت
در عشق تو کس ندید دل شادم
والله که کنون چنین همیدانم
کاین دم ز مشیمه جهان زادم
بگماشت خدای رادمردی را
تا محنت تو ببرد از یادم
حالی باری ز ظالمان جستم
هر چند به کافری در افتادم
ای طبع اثیر بر همی میزن
کز دل گره غم تو بگشادم



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عیش و نوش و لذتبردن از زندگی و عشق میپردازد. او از لحظاتی پر از شادی و خوشی یاد میکند که در کنار محبوبش سپری کرده است. با وجود زیبایی و خوشی در کنار معشوق، شاعر از غم هجر و جدایی نیز سخن میگوید و به سختیهایی که در این مسیر تجربه کرده، اشاره میکند. او به عشق و بندگی معشوقش افتخار میکند و با وجود چالشها و دردها، از زندگی و عشق خود راضی نیست. این غزل به شکل زیبا و شاعرانهای از احساسات متناقض عشق، شادی و غم حکایت میکند.
هوش مصنوعی: غم تو را از دل برطرف کردم و در عوض، عشق تو را در دلم جایگزین کردم.
هوش مصنوعی: شاید کسی دیگر مرا انتخاب کرده باشد، اما من او را به تو دادم و تو را به او.
هوش مصنوعی: مدتی است که خاک تو را میبوسم و حالا به این نتیجه رسیدهام که از دست رفتهام.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از زخمها و رنجهایت خسته شدهام و اگر تقدیر به من آرامش بدهد، از این ناملایمات رهایی مییابم.
هوش مصنوعی: هر روزی چند کاروان برایم فریاد برمیآورند تا وقتی که زره آسمان بر زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: من غلام بختی خوب و خوشحال هستم که از درد و غم تو توانستم رها شوم.
هوش مصنوعی: من عمری را گذراندهام که تنها یک ساعت در عشق تو را کسی ندیده و دل من شاد بوده است.
هوش مصنوعی: قسم به خدا که اکنون میدانم در این لحظه از دامن جهان به وجود آمدهام.
هوش مصنوعی: خداوند مردی را تعیین کرد تا درد و رنج تو را از یادم ببرد.
هوش مصنوعی: من برای رهایی از ظلم و ستم، به هر حال به خطر افتادم و حتی ممکن است که به کفر هم دچار شدم.
هوش مصنوعی: ای روح خلاق، به من الهام بده تا غمهای دل را برطرف کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ساکنِ کنجِ محنت آبادم
هرگز نفسی نرفتی از یادم
قدرِ شبِ وصلِ تو ندانستم
دور از تو به روزِ محنت افتادم
سیر از غمِ تو نمی شوم با آنک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.