یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق
آه از استغنای حسن و وای از استیلای عشق
شد بعشق آن جوان موی سیاه من سپید
وز سر من یکسر مو کم نشد سودای عشق
پرسش خون شهیدان روز محشر گر کنند
صد قیامت هر طرف برخیزد از غوغای عشق
شد دل مجنون ز من سرچشمه آب حیات
میخورد آب از دل من آهوی صحرای عشق
دولت معراج معنی عشق صورت میدهد
نیست در راه حقیقت پایه یی بالای عشق
درد عشق در دل ما گر بود جان گو مباش
بهتر از جان است ما را درد روح افزای عشق
لذت عشق از همه عیش جهان شیرین تر است
در دل اهلی نگیرد هیچ لذت جای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج فراق و جدایی از محبوب میپردازد. شاعر با تصاویری از زخمها و خمار فراق، احساس عمیق اندوه و دلتنگی خود را بیان میکند. او همچنین به زیبایی محبوب خود اشاره کرده و میگوید که از دنیای وصال به عالم فراق سقوط کرده است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که تنها کسی میتواند ارزش وصال را درک کند که خود تجربه جدایی و درد فراق را چشیده باشد.
هوش مصنوعی: یار بینیاز و ما غرق در عشق هستیم. آه از بینیازی زیبایی و وای از تسلط عشق بر ما.
هوش مصنوعی: عشق آن جوان موی سیاه باعث شد که موهای من سفید شود، اما از سر من هیچ مویی کم نشد، همچنان به عشق او میاندیشم.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت سوالی از خون شهیدان شود، هر طرف از هیاهوی عشق به پا میخیزد و غوغایی به راه میافتد.
هوش مصنوعی: دل مجنون به من وابسته شده و از آنجا انرژی و زندگی میگیرد. او با نوشیدن آب حیات از دل من، در عشق مانند آهوی سرزنده در صحرای عشق میچرخد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت به اوج معانی عشق بستگی دارد و در مسیر حقیقت، عشق به عنوان نیروی محرکه و پایه اصلی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: اگر در دل ما درد عشق وجود داشته باشد، بهتر است که جان از دست برود، چون این درد عشق برای ما از جان نیز ارزشمندتر است و روح را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: لذت عشق از هر شادی و خوشی در دنیا شیرینتر است و هیچ لذتی نمیتواند جای عشق را در دل انسان بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق
دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق
ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را
مژده انافتحنا دردمد سرنای عشق
زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان
[...]
تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق
داغ ناسورست فلس ماهی دریای عشق
پرده گوش فلک گردید شق از کهکشان
نیست هر نازکدلی را طاقت غوغای عشق
نور عقلی کز فروغش چشم عالم روشن است
[...]
گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق
شد تهی از عقل تا خالی نماید جای عشق
از نزولش دارد او شوقی که سر تا پای من
میشوم هر دم بلاگردان سر تا پای عشق
کلبه تاریک، روشن می شود از آفتاب
[...]
پای بند جان و دل شد طره ی سودای عشق
آتش اندر جان و دل زد آفت غوغای عشق
کشور تاب و توان ویران ز استیلای عشق
عاشق و دیوانه و سرگشته در سودای عشق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.